پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.



رابطه دختر با پسر ؛ آري يا ...
نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391
بازدید : 576
نویسنده : حسن عباسی

تعريف رابطه دختر و پسر


 

1. مراد از روابط دختر و پسر، رابطه‏اي است كه خود رابطه، هدف است و مقدمه چيز ديگري نيست. رابطه‏اي كه خود رابطه هدف نيست، همانند رابطه و معاشرت دختر و پسري كه نسبت خويشاوندي دارند و يا رابطه علمي، شغلي و اقتصادي بين دختر و پسر، اشكالي ندارد.

2. در اين رابطه، جنسيت طرفين، موضوعيت دارد؛ يعني نگاه آن دو به هم، جنسيتي است.

3. دراين رابطه، احساسات و عواطف طرفين، حرف اصلي را مي‌زند.

4. در اين رابطه، يك در هم تنيدگي بين غريزه جنسي و قواي عاطفي طرفين وجود دارد و تفكيك آن دو در بسياري از مواقع، امكان‌پذير نيست.

پس منظور ما از رابطه و دوستي دختر و پسر، «رابطه‏اي است صميمانه و گرم و اغلب پنهاني كه احساسات و عواطف طرفين در اين ارتباط، دخالت جدي دارد و نگاه آن دو به هم، نگاه جنسيتي باشد؛ نه نگاه پاك انساني و اغلب از طريق ديدارهاي مخفيانه، رد و بدل كردن نامه، تلفن و ... ايجاد مي‏گردد».

برای خواندن کامل مطلب ،به ادامه ی مطلب بروید:

 




بازدید : 666
نویسنده : بنده ی آسمان

 




دانلود آهنگ های ویژه روز قدس
نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391
بازدید : 1737
نویسنده : بنده ی آسمان

یه مسجد وسط دوتا مثلث اسیره                دانلود

فلسطین جاوید- سامی یوسف                 دانلود

 




سنگ...سنگ...تاپیروزی...
نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391
بازدید : 544
نویسنده : بنده ی آسمان

...من سنگ را می شناسم...من سنگ را دوست دارم...اصلا ًمن و سنگ را رفاقتی دیرینه است...برخی سنگ را خشن می دانند...عده ای آن را بی روح می شمارند...اما سنگ بهترین دوست من است...

من سنگ را از زمانی می شناسم كه هنوز در عالم شما نبودم!...آن زمانی كه مادرم- در حالیكه مرا در شكم داشت- با سنگ دوستی می ورزید...

پس از آن سنگ هم بازی من بود...همه اسباب بازی من سنگ بود و تنها سنگ دوست من بود... سپس بزرگتر شدم...ودر مدرسه،علم سنگ آموختم: «بابا آب ندارد...بابا نان ندارد...بابا سنگ دارد...بابا سنگ داد...»

آری...من بابایم را دوست دارم...اما چون نیست، یادگارش یعنی سنگ را به رفاقت برگزیده ام... هر روز كیفم پر از سنگ است كه به مدرسه ی جهاد میروم وخالی است از همه چیز، جز كینه وقتی كه بر میگردم...سنگ همه خشم من است در عین حال كه همه محبت من است...سنگ پیام آور كینه من است...

چه زیباست آن زمان كه دست یاری سنگ را می فشارم، زمانی كه همه دوست نمایان از ترس، دست خود را می كشند... آری،آنان كه صبح و شب دم ازمن و یاری من می زنند، هرگاه دست گرم محبت به سویشان دراز می كنم، پس می زنند، اما سنگ، دستان مرا با تمام وجود در آغوش می كشد و خویشتن را فدای فریاد من میكند...

 




"شهید بهشتی از زبان خود وی"
نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391
بازدید : 573
نویسنده : حسن عباسی

 


                           


من محمد حسینی ‌بهشتی كه گاه به اشتباه محمد حسین بهشتی می‌نویسند. نام اولم محمد و نام‌ خانوادگی تركیبی است از حسینی ‌بهشتی. در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محله لومبان متولد شدم، منطقه زندگی ما یك منطقه قدیمی است، از مناطق بسیار قدیمی شهر است. خانواده من یك خانواده روحانی است. پدرم روحانی بود. تحصیلاتم را در یك مكتبخانه در سن چهار سالگی آغاز كردم. خیلی سریع خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را یاد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان یك نوجوان تیزهوش شناخته شدم. تا اینكه قرار شد به دبستان بروم. دبستان دولتی ثروت، در آن موقع كه بعدها به نام 15 بهمن نامیده شد. وقتی آنجا رفتم از من امتحان ورودی كردند و گفتند كه باید به كلاس ششم برود ولی از نظر سن نمی‌تواند بنابراین در كلاس چهارم پذیرفته شدم و تحصیلات دبستانی را همان جا به پایان رساندم.

برای خواندن کامل مطلب ،به ادامه ی مطلب بروید:




!!!توجه!توجه!توجه!!!
نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391
بازدید : 741
نویسنده : حسن عباسی

دوستان عزیز ؛ یک خبر فوری از گروه شیعه مهدی(عج):

این گذارش به دست ما رسید که ادکلانی با نام lovely که از مرز عراق و ساخت اسراییل میباشد وارد ایران شده و این ادکلان کشنده میباشد.

توجه داشته باشید این ادکلان را نخرید و استنشاق نفرمایید.

این هم خبر تصویری:

ادکلان خطرناک     www.shia-mahdi.com

گرداوری:گروه شیعه مهدی(عج)

 




خدای من...!؟
نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391
بازدید : 613
نویسنده : حسن عباسی

 

 

یا لطیف

 

 

 

عجب صبری خدا دارد

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم..ربّ اشرح لی صدری..و یسّرلی امری..واحلل عقدة من لسانی..یفقه قولی..

خدای من...
شنیده ام که ایمان یعنی صبر و حیا...
همین دیشب (شب بیست و سوم رمضان) شنیدم برای چندمین بار..که صبر را اینگونه باید تعریف کرد..
که وقت طاعتت صبور بر سختی انجامش باشم و استقامت کنم در ادای آن...
که وقت معصیتت صبور باشم و دست و دل نگه دارم از انجامش...
که در نعماتت شاکر باشم از اینکه به من عطایشان کرده ای...

خدای من...
اینها را شنیدم و از تو خواستم که به من صبر عطا کنی...
صبر در طاعتت..هنگام معصیتت.. و .. به وقت عطای نعماتت به من روسیاه..

خدای من..
می دانم که بنده ی خوبی نبوده و نیستم برایت...
می دانم که هرگاه خواستم عبادتت کنم..خستگی و کسالت مجالش را از من گرفت...
می دانم که هرگاه گناهی پیش آمد..بدون لحظه ای درنگ به سمتش رفتم...
می دانم که شاکر نعمتهای بیکرانت نبوده ام...
می دانم همه اش مال این است که حیایم کم شده در برابرت..خدا...
می دانم که ضعیفم در برابر کید و مکر شیاطین...
و..می دانم که تو مؤمن ضعیف را دوست نداری...

خدایا..
می دانی که هر گاه با تو سخن گفتم آرام شدم...
می دانی که هر چقدر بدی کنم باز هم صاف می آیم و می نشینم روبروی تو و اعتراف میکنم که چه جنایتی از من سر زده..نافرمانی ات را کرده ام..درست جلوی چشم خودت.. .. ..وای بر من...
می دانی که همه ی امیدم به پرده پوشیهای گاه و بیگاه توست...
که دلم به چیزی غیر از این خوش نیست که تو خیلی بزرگی..خیلی صبوری..گرچه بنده ی بی حیایت حتی به اندازه ی ارزنی هم صبر ندارد..
می دانی همه ی زیر و بالای من را...همه ی خطاهایم را...بی ادبی هایم را...
می دانی که...

 

خدایا...
تمام عمرم به بطالت گذشت در راه آرزوهایی که به تو ختم نمی شوند...
من درمانده ام..تو بگو با این دل خراب و هوای نفس و شیاطینی که دست به یکی کرده و بر من ضعیف تاخته اند چه کنم...
رویم نمی شود با تو حرف بزنم با این همه بدی...
بعد از این همه بندگی دست و پا شکسته..فرمول توبه کردن و توبه شکستن را بلد شده ام فقط...
از بس که به من خوبی کردی و من جواب خوبی ات را با بدی دادم..و..تو هیچ به رویم نیاوردی...
گفتی این بنده ی من است..بر می گردد..توبه میکند..آهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــای فرشته ها! اینقدر شکایتش را به من نکنید.. .. ..می دانم روزی بر می گردد... ... ...

 

خدای من...هنوز یک روز نگذشته از قول و قرارم با تو...هنوز یک روز نگذشته نتوانستم بر سر پیمانم با تو بایستم...
دلم از این همه ضعف گرفته...از این همه بی لیاقتی........چقدر تو خوبی..و..چقدر من بدم...

خدایا...
می دانم که از دستم ناراحتی...ولی این را هم می دانم که هیچ کس به اندازه ی تو دوستم ندارد...

 

خدای مهربانم...ببخش مرا..همین الان
فهبنی یا الله..فی هذه اللیلة و فی هذه الساعة..کلّ جرمٍ اجرمته..و کلّ ذنبٍ اذنبته..و کلّ قبیحٍ اسررته..و کلّ جهلٍ عملته..کتمته او اعلنته..اخفیته او اظهرته..و کلّ سیّئة امرت باثباتها الکرام الکاتبون..الذین وکّلتهم بحفظ ما یکون منّی..وجعلتهم شهوداً علیّ مع جوارحی..و کنت انت الرّقیب علیّ من ورائهم..و الشّاهد لما خفی منهم..

 

 

قول می دهم که دیگر تکرار نشود..کمکم کن خدا..من ضعیف شده ام..خیلی.. ..می ترسم باز هم نتوانم سر قولم بایستم..
دستم را بگیر...رهایم نکن...چشم از من برندار..با نگاهت کمکم کن بمانم..نروم..
خدایا..می ترسم از ادامه ی راهی که روبرویم مانده (و لا ادری الی ما یکون مصیری) ..تنهایم نگذار...

 

 




روزی رسان الله است! حتما بخونید
نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391
بازدید : 608
نویسنده : حسن عباسی

 

نکته ای در باب رزق و روزی  

 


امیر بیان علی (علیه السّلام) می فرماید: «ای فرزند آدم! روزی دو گونه است، روزیی که تو آن را می جویی، و روزیی که آن تو را می جوید که اگر به سراغش نروی، به سوی تو آید.»

 


روزی

«یابن آدم، الرزق رزقان: رزقٌ تَطلُبُهُ، و رزقٌ یَطلُبُکَ، فإن لَم تأته أَتاکَ. فلا تَحمِل هَمَّ سَنَتِکَ علی هَمِّ یَومِکَ! کفاکَ کُلُّ یَومٍ علی ما فیه؛ فإن تَکُنِ السَّنَةُ مِن عُمُرِکَ فإنّ الله تعالی سَیُۆتیک فی کُلِّ غَدٍ جدیدٍ ما قَسَمَ لک؛ وَ اِن لَم تَکُنِ السَّنَةُ مِن عُمُرِکَ فما تَصنَعُ بِالهَمَّ فیما لیسَ لک؛ وَ لَن یَسبِقَکَ إلی رِزقِکَ طالِبٌ، و لَن یَغلِبَکَ علیه غالبٌ. وَ لَن یُبطِیءَ عَنکَ ما قد قُدِّرَ لک»1

 ....

برای خواندن کامل مطلب ،به ادامه ی مطلب بروید:

 




یک کلمه حرف حساب!!!
نوشته شده در دو شنبه 23 مرداد 1391
بازدید : 693
نویسنده : حسن عباسی

 

[تصویر: za4-665.jpg]

 
غیر از فرهنگ منحرف غرب آن هم در دهه های اخیر، در تمامی فرهنگ ها و ملت ها، ارتباط میان زن و مرد بیگانه کم وبیش نابهنجار و غیرمتعارف شمرده می شود. از اقوام باستانی گرفته تا ادیان گوناگون و جوامع بشری امروزی، هرکدام قوانین و ضوابطی را برای ارتباط بین زن و مرد درنظر می گیرند و تعامل خارج از آن ضوابط را ممنوع می دانند. دین زندگی آموز اسلام نیز در این زمینه احکام و مرزهای ویژه ای ترسیم کرده است. اسلام روابط بین دوجنس مخالف را در چارچوب خانواده جایز و خارج از آن را سبب انحراف اخلاقی و فساد فردی و اجتماعی می داند. البته این سخن به معنای عدم حضور اجتماعی زنان و ارتباط های متعارف و ضروری کاری، علمی، فرهنگی و... نیست. بلکه در مواردی است که رابطه زن و مرد بیگانه از روابط عادی خارج شده و به سوی دوستی و گفت وگوهای طولانی کشیده شود.
 
آرمان ها و انگیزه ها:....

برای خواندن کامل مطلب ،به ادامه ی مطلب بروید:

 




تقصیر....
نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391
بازدید : 495
نویسنده : حسن عباسی


 

گاهی احساس میکنم دنیا محل رخ دادن اتفاقات دردناکی است. اتفاقاتی که زهر می شود و آهسته آهسته زمان در رگهایت تزریق می کند، تا در بی هنگام ترین لحظه ای تو را بمیراند. وآنقدر این مردن بی مفهوم باشد که نتوانی حتی مزخرف ترین معنا را به آن نسبت دهی. 

ما انسانها جلادان آرزوهای خویشیم و زجه هامان گوش فلک را پاره میکند، آن زمانی که غوطه وریم در یاس و نا بودی و نیستی. ملالی مضحک غرور ما را به سخره می گیرد و آویزانیم از شاخ و برگ سرنوشتی گنگ. 

دست هامان را دراز میکنیم به سوی روشنایی، اما ما همانیم که روزی تمام روزنه ها را کور کردیم و اندیشه های طغیان زده مان را به دست باد سپردیم و نهراسیدیم از برهنه تاریکی گسترده بر جسم همیشه حیران مان. 


ما در نیستی ها ماندگار شدیم و تعبیر کردیم این پس ماندگی را به جاودانگی و بعد گیلاسهای خود را در حباب های باران نشده به رسم شور بختی تکان دادیم. 

نه، تقصیر روزگار نیست، تقصیر سرنوشت نیست، تقصیر خدا نیست و حتی تقصیر کلاغهای سیاهی نیست که در مغزهامان آشیانه کرده اند و اندیشه هامان را هر روز با پروازی سیاه فریب می دهند. تقصیر ماست که خود را رها کریده ایم در مسیر دروغ و فریب یک پرواز سیاه.

 




چرا دانشگاه مساوی است با موفقیت و خوشبختی؟
نوشته شده در دو شنبه 16 مرداد 1391
بازدید : 749
نویسنده : حسن عباسی

چند روزی بیشتر از برگزاری کنکور دانشگاه سراسری و آزاد نمی‌گذرد و هنوز یاد و خاطره تب و تاب کنکور و استرس‌های وارده ناشی از آن، از یاد و خاطره کنکوری‌های عزیز نرفته است.

اینکه چرا لشکر عظیم کنکوری‌ها، راه دیگری جز کنکور را برای ادامه مسیر زندگی انتخاب نکرده و اصولاً رفتن به دانشگاه، زمینه‌ساز موفقیت‌های کل زندگی آدمی‌زاد است، یک سوال بسیار عمیق و البته مهم است. آن‌قدر مهم که سالیان سال، کارشناسان، متفکران، تئوریسین‌ها، دانشمندان، وزرا، وکلا و خیلی‌های دیگر برای یافتن جوابش، در حال سعی و کوشش و تلاش بیهوده بوده‌اند! چرا بیهوده؟ به سبب آنکه تاکنون جوابی برای آن یافت نشده است!

پلان اول:

هر چی موفقیت تو دنیا وجود داره، حاصل حضور موفقیت‌آمیز شما تو کنکوره! یعنی اصلاً زندگی و آینده شغلی و ازدواج و حل معضل تورم و رفع تبعات زیست محیطی سوراخ شدن لایه اوزون و بقیه معضلات بشری، راه‌حلی جز این نداره که شما تو کنکور شرکت کنین و کسب موفقیت فرموده و یک عالمی را از نگرانی برهانید.

ناگفته پیداست که کسب این موفقیت، فقط و فقط از طریق مطالعه و مطالعه و مطالعه امکان پذیر بوده و هر چه حجم کتب خوانده شده از سوی شما، بیشتر باشد، احتمال کسب موفقیت بیشتر خواهد بود.

پلان دوم:

ورود به دانشگاه یه خاصیت خیلی مهم داره و اون هم بلد شدن روش‌های موفقیت تو یه محیط کاملا سالم و فرهنگی و رقابتیه!

کمتر کسی رو می‌تونین پیدا کنید که راه‌های کسب موفقیت رو تو دانشگاه یاد نگیره و یا خلاقیت و نوآوری، مسیر پیشرفت خودش رو باز نکنه. خلاقیت و نوآوری تو این زمینه به قدری رایجه که معمولاً دانشجوها تحت تأثیر اسن فضای مثبت، خودشون نوآوری‌های جدید می‌کنن و اینجوری، روش‌های تازه‌ای واسه رسیدن به موفقیت رو ابداع و به جامعه دانشگاهی معرفی می‌کنن.

پلان سوم:

باید به‌خاطر داشته باشیم، شادی پس از فارغ‌التحصیلی، حق مسلمی است که هیچ کس را توان آن نیست تا اقدام به محروم سازی شما از انجام آن کند. شما در روز فارغ‌التحصیلی، اصولاً روی زمین نبوده و در آسمان‌ها دارید برای خودتان پرواز می‌کنید و هزار جور نقشه برای پیروزی در زندگی و رسیدن به آرزوهای خودتون ترسیم می‌کنین.

هستند کسانی که می‌گویند: «برو مدرکت رو بذار در کوزه، آبش رو بخور» که البته یک مشت انسان‌های بی‌ادب بوده و دارند از زور حسودی و نداشتن چشم دیدن موفقیت شما، منفجر می‌شن. برای همینه که نباید اونا رو جدی بگیرین.

پلان چهارم:

هرگز فراموش نکنین که شما با خواندن خروار خروار کتاب و جزوه در دوران قبل از کنکور و بعد از اون هم تو دانشگاه، آینده خودتون رو تضمین کردین. این تضمین به معنی اینه که شما مثل خیلی از فارغ‌التحصیل‌های دیگه، ممکنه کمی دیرتر به آرزوهاتون برسین اما غصه نخورین چون این مشکل برای هر فارغ‌التحصیلی پیش میاد. کافیه جای غصه خوردن، یه ذره صبر و تحمل داشته باشین و برای پیدا کردن کار، به هر کسی که می‌شناسین مراجعه کنین.

فراموش نکنین که تو این زمینه، توقع نداشته باشین کوه عظیم کتاب‌ها و جزوات خونده شده در دوران تحصیلات دانشگاهی، کمک زیادی بهتون بکنه چون اصلاً اون چیزی که اونجا یادتون می‌دن، به هر چیزی ممکنه ربط داشته بشه مگر به نحوه و روش یافتن کار مناسب.

 




شعر / توی این مملکت گرانی نیست!
نوشته شده در یک شنبه 15 مرداد 1391
بازدید : 671
نویسنده : حسن عباسی

 

گرانی، تورم، باز هم گرانی، دوباره تورم، یک‌دفعه دیگر گرانی، یک بار دیگر تورم و… اینها حکایت مکرر اقتصاد ما شده است که گویا هر از چند وقتی اوج می‌گیرند و کلی سروصدا به‌پا می‌فرمایند.

گفتنی است کم نیستند مسوولانی که سکوت کرده و در این مورد حرفی نمی‌زنند؛ عده‌ای نیز می‌کوشند منکر قضیه شوند.

قاصد آمد که  شخص مسوولی

طبق نقل و کلام منقولی

از تریبون یکی سخن گفتی

از فلانی و انجمن گفتی

قاصد این را ز روبرو گفتی!

هر چه را دیده موبه‌مو می‌گفت

ابتدا سرفه‌های ریزی کرد

زیر لب آه تند و تیزی کرد

جرعه آبی چو بر دهان آورد

سخن اینگونه بر زبان آورد:

من شنیدم فلان برادر گفت

با صدای کمی رساتر گفت

هم تورم و هم گرانی هست

نرخ این هر دو، تند و آنی هست!

عاقبت آن جناب مسوولی

کاملاً نرم و خوب و معمولی

نعره زد، گوش ملتی کر شد

اندکی نه، بسی مکدر شد

شاکی از دست آن فلانی شد

منکر هر مدل گرانی شد

مدعی شد که وضعمان عالیست

زیر پاهایمان پر از قالیست

غیر ارزن و دانۀ کفتر

نرخ چیزی نرفته بالاتر

رشد قیمت سریع و آنی، نیست

توی این مملکت گرانی، نیست

خنده بر لب چو می‌روی بازار

کی تورم دهد تو را آزار؟

هرکجا هرطرف که بنشینی

جنس چینی دگر نمی‌بینی

از همین رو کرایه‌ها کم شد

جای مستأجران چه محکم شد

مالکان جمله آنچنان سیرند

پول پیش از کسی نمی‌گیرند

قاصد این گفت و رفت و راهی شد

خیره از من به وی نگاهی شد

بنده ماندم چه برزبان آرم

در مقابل چه بر دهان آرم

از همین‌رو برای لاپوشی

رفته‌ام توی جلد خاموشی!

 




دفع مشکلات اقتصادی با کمک یارانه‌های نقدی
نوشته شده در یک شنبه 15 مرداد 1391
بازدید : 696
نویسنده : حسن عباسی

 

حدود یک سال و نیم از پرداخت نقدی یارانه می‌گذرد و هر چه جلوتر می‌رویم، از یارانه‌های غیرنقدی کاسته  و به یارانه‌های نقدی افزوده می‌شود.

یارانه‌ها (نقدی و غیرنقدی بودنش فرقی ندارد) در طول تاریخ دارای موافقان و مخالفان متعددی بوده است که هرکدام دلایل خاص خودشان را داشته و دارند و خواهند داشت. هر کدام هم برای خودشان کلی محقق و کارشناس و دانشمند بوده‌اند اما کمتر به اثرات میدانی واریز نقدی یارانه توجه کرده‌اند. د رهر صورت  عرصه اقتصاد کشور، محل کارزار با معضلاتی مثل گرانی و تورم است که در کنار بعضی موارد دیگر، کار آدمی‌زاد را سخت‌تر از سخت می‌کند.

در این میان هستند افرادی که اعتقاد راسخ دارند، دفع مشکلات اقتصادی با کمک یارانه‌های نقدی، کاری ممکن است که با توجه به تصویر زیر، می‌توان تشخیص داد که این امر تا چه میزان قرین صحت است!

 




تسهیلات خانواده دختران جهت تسهیل ازدواج پسران
نوشته شده در یک شنبه 15 مرداد 1391
بازدید : 656
نویسنده : حسن عباسی

زن‌دایی- تو این دوره زمونه‌ای که همه از بقال سر کوچه بگیر بیا تا خبرنگار سرویس فضول‌سنجی خبرگزاری چی‌چی‌اینا، کارشناس شدن و نظر می‌دن که ازدواج خوبه و برید ازدواج کنید و برید ببینید زندگی متأهلی چه خوبه و چه خوش می‌گذره و حسابی هم قول و وعده میدن مسوولان معظم که وام فلان قدری می‌دیم و حمایت فلان‌جوری می‌کنیم و کلاً فیل هوا می‌کنیم… الکی و بی‌خود و بی‌جهت، یه عده آدم کارنشناسِ بی‌خود و بی‌جهت! (یعنی آدمی که بی‌خوی و بی‌جهت حرف مثلاً کارشناسی می‌زنه) حرف بی‌خود و بی‌جهت می‌زنن که:

«ای بابا… این چه وضع مهریه و سخت‌گیری واسه ازدواجه؟ این خونواده دخترا نمی‌خوان خجالت بکشن؟ این همه مهریه گرفتن واسه چیه؟ حالا درسته که مهریه رو کی داده و کی گرفته ولی خیلی‌ها هستن که بابت ندادن مهریه الان آب خنک دارن نوش جون می‌کنن… خب مهریه رو کم کنین تروخدا! خواهش … تمنا…التماس…»

ای کاش یک بود به این آقازاده‌ها به یه زبونی که حالی‌شون بشه بگه:

«ببخیدا… ببخشیدا… خیلی خیلی ببخشیدا… چی ارزون شده که مهریه رو ارزون کنیم؟ لبنیات ارزون شده؟ شیر و ماست و کره و خامه گرون شده که ارزون نشده، کشک و دوغ هم حتی گرون شده خوش انصافا! حالا ما رو چه حساب بیایم هزار و سیصد و شصت هفتاد تا سکه ناقابل رو کم کنیم؟ چی؟ طلا هم گرون شده؟ خب گرون شده که شده! مگه ما گرونش کردیم؟ هر کی گرون کرده خودش بره ارزونش کنه! تو این اوضاع که مرغ شده کیلو چند تومن و تخم‌مرغ شده دونه چند تومن، مهریه واسه چی کم بشه؟»

بله… حرف شما درست. تیتر این مطلب درباره تسهیلات ازدواج برای آقاپسرا از طرف خونواده دخترا بود، ولی خب شرمنده اخلاق ورزشکاری همه ماداماد‌های بعد از این شدیم! احتراماً خدمت‌تون عرض میشه که کور خوندین! اون مهریه‌های پایین رو لولو برد! بی‌خود و بی‌جهت به شکم‌های مبارک‌تان صابون نزنید خواهشاً.




بهشت و جهنم كجاست؟
نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391
بازدید : 878
نویسنده : حسن عباسی

بهشت و جهنم كجاست؟

بهشت

انسان در جهان ماده زندگی می‏كند و بسیاری از داوری‏ها و انتظارات او هم رنگ مادی دارد. او برای هر چیز، جا و مكان مادی تصور می‏كند. حال اگر از او پرسیده شود كه جای مسئله 2+2=4 كجاست یا جای معادله 9 = ایكس+4 كجاست؛ در پاسخ خواهد گفت: این مسئله‏ای ریاضی یا معادله‏ای جبری است و نمی‏تواند جایی داشته باشد و امری است كه جنبه متافیزیكی دارد و خارج از محدوده تاریخ و مكان است؛ بلكه اساساً علوم و دانش‏های بشری ذاتاً مجرد از ماده است و زمان و مكان ندارد و از جان انسان بیرون نیست. از این رو با رفتن روح از بدن، علوم هم همراه او می‏شوند.

بهشت و جهنم نیز از محدوده تاریخ دنیایی و زمان و مكان خارج است و قبل، بعد، كی و كجای دنیوی بر نمی‏دارند و چنانچه ما بخواهیم آنها را تصور كنیم، باید به تعبیرهای قرآن و احادیث معصومین علیهم‌السلام رو آورده، بگوییم: بهشت نزد سدره المنتهی است




عذاب قبر مادر و پیر شدن دختر
نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391
بازدید : 758
نویسنده : حسن عباسی

عذاب قبر مادر و پیر شدن دختر

 

حضرت‌ استاد علاّمة‌ طباطبائی(ره)‌ نقل‌ کردند از مرحوم‌ آیة‌ الحقّ عارف‌ عظیم‌ الشَّأن‌ آقای‌ حاج‌ میرزا علی‌ آقا قاضی‌ رضوانُ الله‌ عَلیه‌ که‌ میفرموده‌ است‌:
در نجف‌ أشرف‌ در نزدیکی‌ منزل‌ ما، مادر یکی‌ از دخترهای‌ أفندی‌ها فوت‌ کرد. [1]
این‌ دختر در مرگ‌ مادر بسیار ضجّه‌ میکرد و جدّاً متألّم‌ و ناراحت‌ بود و با تشییع‌ کنندگان‌ تا قبر مادر آمد و آنقدر ناله‌ کرد که‌ تمام‌ جمعیت‌ تشییع کنندگان را منقلب‌ نمود. تا وقتی‌ که‌ قبر را آماده‌ کردند و خواستند مادر را در قبر گذارند فریاد میزد که‌ من‌ از مادرم‌ جدا نمی‌شوم‌ ؛ هر چه‌ خواستند او را آرام‌ کنند مفید واقع‌ نشد.
دیدند اگر بخواهند اجباراً دختر را جدا کنند، بدون‌ شک جان‌ خواهد سپرد.
بالاخره‌ بنا شد مادر را در قبر بخوابانند و دختر هم‌ پهلوی‌ بدن‌ مادر در قبر بماند، ولی‌ روی‌ قبر را از خاک‌ انباشته‌ نکنند و فقط‌ روی‌ آن را از تخته‌ای‌ بپوشانند و سوراخی‌ هم‌ بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت‌ خواست‌ از آن‌ دریچه‌ و سوراخ‌ بیرون‌ آید.
دختر در شب‌ اوّل‌ قبر، پهلوی‌ مادر خوابید ؛ فردا آمدند و سرپوش‌ را برداشتند که‌ ببینند بر سر دختر چه‌ آمده‌ است‌، دیدند تمام‌ موهای‌ سرش‌ سفید شده‌ است‌. گفتند: چرا اینطور شده‌ است‌؟

چون‌ تمام‌ طائفة‌ دختر، سنّی‌ مذهب‌ بودند و این‌ واقعه‌ طبق‌ عقائد شیعه‌ واقع‌ شد، آن‌ دختر شیعه‌ شد و تمام‌ طائفة‌ او که‌ از أفندی‌ها بودند همگی‌ به‌ برکت‌ این‌ دختر شیعه‌ شدند

 




عمر ما چند روزی بیشتر نیست.....!!!!
نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391
بازدید : 506
نویسنده : حسن عباسی

دوستان عزیز ، یک مطلبی را در گردشی که در سایت های مهدوی داشتم ، دیدم که این تصویر را قرار دادن ، خیلی جالبه ، به همین دلیل هم در سایت قرار دادم تا دوستان دیگر هم از این تصویر زیبا و پر معنا بهره مند بشوند:

عمر ما چند روزی بیشتر نیست.....

GIF image

خب ، حالا نظرتون چی هست؟؟؟

آیا هنوز میخواهیم ادامه ی گناه را کلیک کنیم؟؟؟

 




دجال کيست ؟
نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391
بازدید : 1053
نویسنده : حسن عباسی

 

دجال کيست ؟

شيطان

يکي از علائم ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) که در برخي روايات از علائم حتمي شمرده شده ، خروج شخصي به نام «دجال» است . او يک طاغوت بسيار حيله گر است و عده بسياري را با خود همراه مي کند.

دجال در لغت:

برای خواندن کامل مطلب ،به ادامه ی مطلب بروید:





بازدید : 1043
نویسنده : حسن عباسی

فدای لب تشنه ات یاحسین ،  شهدا هم به یادت تشنه ماندند یا حسین(ع)

همیشه یه بطری آب همراش بود

اما هیچ وقت ندیدم توی شلمچه در حین کار آب بخوره

رفتیم برای تفحص شهدا

یه خاکریز بود که جلوش سیم خاردار کشیده بودند

دو شهید رو دیدم که به سیم خاردار جوش خورده بودند

پشت سر آنها هم چهارده شهید دیگر افتاده بود

مجید بعضی از آنها را به اسم می شناخت

مخصوصا آنهایی که روی سیم خاردار خوابیده بودند

جمجمۀ شهدا هم با کمی فاصله روی زمین افتاده بود

مجید بطری آب را برداشت

روی دندان های جمجمه می ریخت و گریه می کرد

می گفت: بچه ها! ببخشید اون شب بهتون آب ندادم

به خدا آب نداشتم

تازه! زحمی بودین و آب براتون ضرر داشت!...

مجید روضه خوان شده بود و ...

تازه اون موقع بهمون گفت که چرا آب نمی خوره

میگفت هر وقت میخام اب بخورم یاد صحنه ی تشنگی اینا می افتم

دیگه نمی تونم آب بخورم

 

راوی : محمد احمدیان

از اعضای گروه تفحص شهدا




همه ما با اين عكس خيلي خوب آشنائيم....
نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391
بازدید : 483
نویسنده : حسن عباسی

شهید حاجی امینی
همه ما با اين عكس خيلي خوب آشنائيم.

هر جا نامي از شهيد و شهادت باشد ، حتما اين عكس زيبايي كه تمام و كمال از مظلوميت خون شهدا و مفهوم عميق شهادت سخن آشكار مي گويد ، را ديده ايم و دلمان عجيب براي غربت شهدا مي گيرد.

اما آن غربتي كه ما فكر مي كنيم ، نه  آن غربتي كه آنان فكر مي كنند. آنان به قربت الهي فكر مي كردند و ديگر هيچ... .

اما نام و معرفي اين شهيد ناشناخته از ديد ما... .

بيسيم چي لشگر ۲۷ محمد رسول الله... .

تاريخ شهادتش ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ و محل شهادتش كربلاي شلمچه بوده است.




بازدید : 683
نویسنده : حسن عباسی

دوستان عزیز؛ در این بخش یک تصویری قرار دادم از نقشه ی ایران در سال های مختلف.

عزیزان اگر در تصویر مشاهده نمایید در هر بار  معاهده ی ایران ،خاک ایران در فاصله ی زمانی ۱ روز  کم و کمتر میشد ؛اما اگر مشاهده نمایید  میبینید که جوانان عزیزمون و شهدای بزرگوارمان در دفاع از میهن اسلامی ایران از جان و دل مایه گذاشتند و حتی یک وجب از خاک ایران را هم متجاوز گران نتوانستند اشغال کنند:

نقشه ی ایران طی چند سال ؛ www.shia-mahdi.com




خواهرم حجاب مصونیت است!
نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391
بازدید : 665
نویسنده : حسن عباسی

 

حجاب مصونیت است


حجاب محدودیت است نه برای توی محجبه، بلکه برای کسانی که خودشان را از قیود و نظم زندگی رها کرده و با بی مسئولیتی نیازهایشان را از این طریق بر آورده می سازند. پسری که از ابراز محبت های بی انتهای دختران سیراب می شود و نیازهای جنسیش را هم بدون هیج سدی پاسخ میدهند، مگر می آید و خودش را درگیر زندگی و قیود و نظم آن کند؟

خودت را کم نفروش. خودت را دست نیافتنی کن. نه با زیبایی ظاهری که بین همه مشترک است و تا دلت بخواهد سر راه ریخته و اگر تو نشدی یکی دیگر هست، برای خودت ارزش قائل باش برای افکار و عقایدت و هم برای جسمت. عزت نفست را حفظ کن. حجاب برای دیگران محدودیت ایجاد می کند که نتیجه اش مصونیت توست. نتیجه اش حفظ عزت نفس توست. اصلا دقت کرده ای که هیچ وقت چیزهای باارزش دم دستی نیستند؟...

هیچ باغبانی را سرزنش نمی کنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است، چون باغ بی دیوار از آسیب مصون نیست و میوه و محصولی برای باغبان نمی ماند. هیچکس هم با نام آزادی دیوار خانه خود را بر نمی دارد و شبها در حیاطش را باز نمی گذارد، چون خطر رخنه دزد جدی است.
هیچ صاحب گنج و گوهری هم گوهرهای خود را بدون حفاظ در معرض دید رهگذران نمی گذار د تا بدرخشد، جلوه کند و چشم دل برباید، چون خود گوهر ربوده می شود. گوهر هر چه قیمتی تر باشد ، درصد مراقبت از آن بالا می رود، هرچه که نفیس تر باشد بیم ربودن و غارتش بیشتر است و مواظبتش لازم تر.
گوهر عفاف را به بهای چند نامه و نگاه و لبخند نفروشید. زن بخاطر لطافتی که دارد نباید در تیر رس دست های خشن کامجویان دیو سیرت که نقاب مهربانی و عشق به چهره دارند ، پژمرده شود و پس از آنکه گل عصمتش را چیدند او را دور اندازند، یا زیر پایشان له کنند .
زن بخاطر عصمتی که دارد و میراث دار پاکی مریم است، نباید بازیچه هوس و آلوده به ویروس گناه گردد. گوهر عفاف و پاکی کم ارزشتر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل خانه نیست. دزدان ایمان و غارتگر ان شرف نیز فراوانند.
اگر در مقابل پنجره خانه ات تور نزنی، از نیش پشه ها و مزاحمت مگس ها در امان نخواهی بود. وقتی راه پشه ها را می بندی، خود را مصون ساخته ای نه محد ود و زندانی...
------------------------------------
پی نوشت: افسوس که دختران امروز ما قدر این گوهر عفاف رو نمی دونند و خیلی راحت زیبایی هاشونو در معرض دید همگان قرار می دهند. بدحجابی نقطه شروع مفسده جویان هستش.
بیایید یه ذره قدر خودتونو بدونید. اگه می خواهید تو جامعه امنیت داشته باشید و مصون باشید باید باحجاب ظاهر شد.




بازدید : 679
نویسنده : حسن عباسی

آیا در قرآن آیه ای وجود دارد که بر چادر به عنوان حجاب برتر دلالت کند؟

در پاسخ باید گفت: در آیه 31 از سوره نور، خداوند به زنان مسلمان دستور می دهد که پوششهای خود را بر روی گریبان هایشان بیاندازند.[1] " خمر" که در این آیه آمده است به معنای «لباسی است که زن با آن، سر و سینه خودش را بپوشاند»[2]. که ظاهرا چیزی شبیه مقنعه یا بزرگتر از آن است.

در آیه 33 سورۀ احزاب خداوند نیز می فرماید:

« اى پیامبر، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه چادر خود را بر خود فرو پوشند. این مناسب‏تر است، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند. و خدا آمرزنده و مهربان است.»[3]

براى جلباب که در این آیه آمده است، دو معنا ذكر شده است:

1- پوششى كه سر و گردن و بالاتنه را مى‏پوشاند (مقنعه).

2- چیزى كه تمام بدن را بپوشاند (چادر).[4]

اگر كسى بتواند به شكل صحیح از چادر استفاده كند، مسلماً چادر حجاب برتر است زیرا حكمت‏هاى حجاب در چادر بیشتر یافت مى‏شود، گرچه پوشیدن چادر واجب نیست. حجاب منحصر در چادر و حتى مانتو نیست، بلكه هر لباسى كه غیر از وجه و كفین (دست‏ها تا مچ) را بپوشاند و موجب تحریك و جلب توجه نامحرم نگردد كافى است ولى باید توجه داشت كه همان طور كه بقیه واجبات داراى مراتب مختلفى مى‏باشند حجاب نیز داراى مراتب خوب، متوسط و خوب‏تر است و چادر حجاب برتر بانوان محسوب مى‏گردد.




شـــــــــهدا شرمنده ایم...
نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391
بازدید : 464
نویسنده : حسن عباسی

جوابشونو چی میخوایم بدیم...اصلا جوابی داریم؟؟؟!!!!!
آیا جواب داریم تا در روز قیامت  خجالت زده نباشیم؟؟؟
آیا تا به حال از خون شهدا دفاع کرده ایم؟؟
شهدا شرمنده ایم
شـــــــــهدا شرمنده ایم
 
مامان جون ..
بله عزیزم؟؟...

چرا داداش رو از زیر قرآن رد میکنی؟!

اخه به سلامت بره و برگرده.

مگه بابا رو از زیر قرآن رد نکردی؟؟.....

شـــــهدا  ، بخدا شرمنده ایم




بازدید : 710
نویسنده : حسن عباسی

 

 

 

چه زنان و دخترانی در جهنم عذاب داده میشوند و چگونه عذاب میبینند؟

 

 

برای پاسخ به این سوال که معمولا برای ما اتفاق می افتد ، به مطلب زیر توجه نمایید:

 

 

امیرالمومنین علی (ع) می فرماید : روزی با فاطمه محضر پیامبر خدا (ص) رسیدیم ٬ دیدیم حضرت به شدت گریه می کند.
گفتم : پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله ! چرا گریه می کنی ؟ فرمودند : یا علی ! آن شب که مرا به معراج بردند ٬ گروهی از زنان امت خود را در عذاب سختی دیدم و از شدت عذابشان گریستم. (و اکنون گریه ام برای ایشان است.)
زنی را دیدم که از موی سر آویزان است و مغز سرش از شدت حرارت می جوشد.
زنی را دیدم که از زبانش آویران کرده اند و از آب سوزان جهنم به گلوی او می ریزند.
زنی را دیدم که از پستانش آویزان کرده اند.
زنی را دیدم که دست و پایش را بسته اند و مارها و عقربها بر او مسلط هستند.
زنی را دیدم که کر و کور و لال بود و در تابوتی از آتش قرار داشت که مغز سرش از سوراخهای بینی اش بیرون می آمد و بدنش از شدت جذام و برص قطعه قطعه شده بود.
زنی را دیدم که از پاهایش در تنور آتشین جهنم آویزان است.
زنی را دیدم که گوشت بدنش را با قیچی های آتشین ریز ریز می کنند.
زنی را دیدم که صورت و دستهایش در آتش می سوزد و امعا و احشای داخلی اش را می خورد.
زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود و به هزاران نوع عذاب گرفتار بود.
و زنی را به صورت سگ دیدم و آتش از نشیمنگاه او داخل می شود و از دهانش بیرون می آید و فرشتگان عذاب عمودهای آتشین بر سر و بدن او می کوبند.

حضرت فاطمه (س) عرض کرد : پدر جان ! این زنان در دنیا چه کرده بودند که خداوند آنان را چنین عذاب می کند؟!
رسول خدا (ص) فرمود :
دخترم ! زنی که از موی سرش آویخته شده بود ٬
موی سر خود را از نامحرم نمی پوشاند.

 

 

 




"...?EJAZE..."
نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391
بازدید : 768
نویسنده : حسن عباسی

اجـــــــــــــــــــــازه.....خودتون قضـــــــــــــاوت کنید ، بی غیرتی تا کجـــــــــــــــــــــــــــا؟؟؟؟؟

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری گ... می خوری تو و هفت جد آبادت … خجالت نمی کشی؟ …

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم … حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم

مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد …

 

 

 




لطفا روی خون شهدا پا بگذارید!!!!!
نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391
بازدید : 768
نویسنده : حسن عباسی

لطفا روی خون شهدا پا بگذارید!!!!!

میدانی این حرف ، حرف کیست؟

آری درست حدس زدی، این حرف ، حرف من و توست،من و تویی که هر روز

ده ها بار این جمله را با هم بلند فریاد می زنیم.

من و تویی که معتقدیم خون شهدا بی ارزش است،

من و تویی که آن ها را مرده فرض میکنیم،

من و تویی که آرمان هایشان را عقب افتادگی تلقی میکنیم،

و من وتویی که...

تعجب کرده ای؟

تعجب نکن .

مگر غیر از این است؟

کدامتان ادعایی بر خلاف این دارید؟

کدامتان از مفهوم این حرف خود را دور میدانید؟

اگر باز هم میگویی نه،پس خوب گوش کن:

صبحت را با یاد چه کسی آغاز کردی؟بایاد خدا؟؟!؟!؟

گفتی ساعت چند نماز صبحت را خواندی؟نکنه گفتی باز هم قضا شد؟

وای برما، مگر فراموش کرده ایم حکایت آن شخصی که نزد

امام زمان (عج) رفت ولی با بی توجهی ایشان رو به رو شد،

شخص ناراحت شد و علت را جویا شد،مگر غیر از این بود که امام(عج)

سه بار پشت سر هم فرمودند:

از رحمت خدا به دور است،از رحمت خدا به دور است،از رحمت خدا به دور است

کسی که نماز مغربش را آنقدر به تاخیر افکند که ستاره ها در آسمان

پدیدار شوند و از رحمت خدا به دور است،از رحمت خدا به دور است،

از رحمت خدا به دور است، کسی که نماز صبحش را آنقدر به تاخیر اندازد که

ستاره ها از آسمان محو شوند؟پس چرا فراموش کرده ایم؟چرا ندای حق را نمی شنویم؟


کمی بیا جلوتر،امروز برای بیرون رفتنت چه کردی؟

بگذار از قبل از بیرون رفتنت سوال کنم،امروز کدام مانتو یا کدام لباست را پوشیدی؟

باز هم بیا جلوتر،می خواهم از زمانی که سوار بر ماشینت شدی برایم بگویی،

در راه کدام آهنگ را گوش دادی؟ آیا این ها مورد رضایت امام زمان(عج)بود؟

باز هم بیا جلوتر، چند بار به نامحرم چشم دوختی و

چند بار سعی در متوجه کردن دیگران داشتی؟

چرا ناراحت شدی؟ میگویی نگویم؟ چشم نمیگویم،پس تو بگو،

در سکوت و در تنهایی،در خلوت شب،با خدای خودت،بگو،نترس،

برای خدا نمیگویی، برای خودت بگو،

بگو که دیگر واجباتم برایم بی اهمیت شده است،

بگو که از محرمات لذت می برم و غافلم از حال مولایم امام زمان(عج)،

بگو که خون شهدا و عقایدشان برایم بی ارزش شده است نه در گفتارم،بلکه در عملم،

بگو که پا بر روی خون سید الشهدا گذاشته ام و دل زینب کبری(س) را خون کرده ام،

بگو آنقدر غرق دنیا گشته ام که یادم رفته است،شهدا زنده اند و شاهد بر اعمالم،

بگو آنقدر غافلم که فرزند بی بی حضرت فاطمه زهرا(س) را هم از یاد برده ام.


حال تو چه میگویی؟باز هم مخالفت میکنی؟اگر هنوز هم قبول نکرده ای،

از دیگران بپرس تا برایت بگویند،از دیگران بپرس تا برایت از جسم های بی سر بگویند،

تا برایت از بدن های تکه تکه بگویند،تا برایت از لب های تشنه بگویند،

تا برایت از خمپاره و گلوله و خون بگویند،تا برایت از جنون بگویند،

تا برایت از استخوان های بی نشان بگویند،تا برایت از پلاک های زیر خاک بگویند،

تا برایت از نیم پلاک ها بگویند،تا برایت از اسارت ها بگویند،

تا برایت از ندیدن فرزندانشان بگویند،تا برایت از ایثار ها بگویند،

تابرایت از عشق بگویند،تا برایت از دریای خون بگویند،

تا برایت از مشک های پر از اشک بگویند،تا برایت از بچه های بی پدر بگویند،

بپرس تا برایت ار نامردی روزگار سخن بگویند.

آیا هنوز هم می خواهی بشنوی؟ آیا تحمل شنیدن داری؟

آیا تحمل تصوّر جسم های در خار فرو رفته را داری؟ می پرسی چرا در خار فرورفته؟

مگر فراموش کرده ای حکایت آن دلاور مردانی که بی درنگ

بر روی خار ها دراز میکشیدند تا دیگران از روی آنها عبور کنند و به پیروزی برسند.


می دانی این ها برای چه بود؟ برای که بود؟

نگو که برای پس گرفتن خاکشان بود،نگو که برای دفاع از میهنشان بود،

بلکه فریاد بزن برای انتقام گرفتن صورت سیلی خورده بانوی دو عالم بود.

نکند باز هم می خواهی بشنوی؟؟!؟ اما دیگر من نمی توانم بگویم!!،

پس اینبار تو بگو ، تو فکر کن:

اول یادی از دست های بریده علم دار کربلا بکن،

بعد یادی از جسم بی سر امام حسین(ع) و

بعد هم یادی از دختر کوچکشان حضرت رقه(س) ،

نمی گویم که یادی از عبدالله ابن حسن(ع) که خود را سپر امام حسین(ع)کرد بکنی،

زیرا میدانم که شرمنده خواهی شد.

حال نگاهی به خود بیانداز،ببین آیا باز هم میتوانی بگویی*العجل یا مولای*

در حالی که تو باعث میشوی هر جمعه چشم های مولایت بگریند

و دهان مبارکشان ناله استغفار سر دهند.


حرف برای گفتن بسیار است ، اما افسوس که کسی نمیشنود،

افسوس که همه خفته اند.

پس با تو میگویم یا مولای ، که به فریادمان رسی.

یا مولانا یا صاحب الزمان(عج)

الغوث،الغوث،الغوث

ادرکنی، ادرکنی،ادرکنی

الساعه،الساعه،الساعه

العجل،العجل،العجل

 


:: موضوعات مرتبط: جوانان , ,