پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.



دل نوشته:
نوشته شده در چهار شنبه 21 خرداد 1393
بازدید : 670
نویسنده : حسن عباسی

سلام مولایم

مولا جان مرا ببخش که مدتی بود قلم از شما نمیراندم،شرمنده که با قرار گرفتن در ماه شعبان یادم افتاد که مولایم... میدانم که درک کرده و می دانید حدود "2 سال پیش" چه وظیفه ی سخت و چه رسالت سنگینی در کنار دیگر برنامه ها بر دوشم گذاشته شده است.

اما راستش این رسالت با تمام سختی هایش، باعث شده دیگر وظایف سخت ، طعم شیرینی ، به خود بگیرند و انجامشان برایم کمی راحتر گردد.

از خدا ممنونم که مرا امانت داره لایقی دانست و رسالت مراقبت و پرورش از همچین امانت با ارزشی را به بنده ی نالایق دادند!

مولا جان دعایم بفرمائید تا در انجام این رسالت سنگین نیز نمره ی قابل قبولی کسب نمایم (انشاالله) .

اما حال برگردیم سر بحث اول مان آقا!
راستش دلتنگم آقا ؛ دلتنگ ديدنت ؛ دلتنگ شنيدن صداي انا المهدي ت ...
تا کجای عمر باید هر شب درانتظار تو ستاره بشماریم٬ تا کدام روز و ماه باید مسافر دنیای غفلتها باشیم ٬ یامولا !

بیا ٬ که سقف آسمان زندگیمان راابر جهل و فساد پوشاند !بیا٬ که زمین تشنه باران است ! بیا ٬ که جگرهایمان را فراق٬رتگ سرخش را باخته است ٬ بیا از درون سوخته ایم ٬ مولا بیا ای مرهم دلهای خسته !

نمی دانم قلم سنگی برای دوری توچه می نویسد ٬ ولی همین را می دانم که او نیز هجاهای نام تو را دوست دارد و بی معطلی می نگارد . بیا ٬ که قلب شیشه ای انتظارمان در هر بار ترکی برمی دارد و صبرمان راخزان به یغما می برد .

بلندای پرواز خورشید را که می بینم این سوال در ذهنم می روید ٬ که آشیانه خورشیدکجاست؟

کبوتران سپیدبال که نشانه هایآرامش آسمانند ٬ شبانگاهان در آغوش مهربان لانه ها ٬ اندام جان را در بستر آرامش مینهند٬ عقابها که سلاطین آسمانند در یورش تاریکیها دل به سکوت می سپارند و در دلکوهساران تمنای دستان پر محبت شب را دارند اما خورشید آشیانه اش کجاست؟

در کدامین بستر مهربانی ٬ دل پرخروشش به آرامش می نشیند؟

یک روز با خورشید همسفر شدم . دانستم که غروبش افسانه ای بیش نیست و مغرب و مشرق ٬ جز خطوط خیالی نیستند .

خورشید هرگز غروب نمی کنم ٬ خورشید معنای روشن طلوع است .

اما آشیانه خورشید رایافتم ٬ دل مردی چون مهدی (ع)!!! این دل شماست ٬ که معبد خورشید است و این دل شماست که حلقه اتصال چشمه خورشید با نور پاکی و طراوت است .

اگر روزنه ای در دل توبگشایم ٬ خواهم دید که هزاران خورشید در آن سر به سجاده نورانیت گذارده اند و هرخورشید به گونه ای اشعه رحمت و برکت را به هر سو می پراکند.

آری ! می شناسمت ٬سالهاست که همتای تو را ندیده ام ٬ من موجودی هستم که از فرسنگها عقب تر آمده ام وچون به تو رسیده ام همراهت شده ام . پا به پای تو می آیم . تو را میشناسم


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



به همین سادگی...
نوشته شده در چهار شنبه 20 خرداد 1393
بازدید : 612
نویسنده : حسن عباسی
بسم رب المهدی

شخصی گفت الله اکبر و بعد گفت لا اله الا الله محمد رسول الله و باز گفت سبحان الله و بحمده سبحان الله العظیم. پس گفت سبحانک ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین این شخص اکنون 70000هفتادهزار نیکی را بدست آورده است و این شخص خود شما هستید.

 

به اشتراک بگذارید، باقیات الصالحات است. . .


:: موضوعات مرتبط: ولایت فقیه , جوانان , ,



بازدید : 707
نویسنده : حسن عباسی

پيامبر اکرم-ص:
خداوند جواني را که جواني خويش را در راه اطاعت خداي تعالي بگذراند، دوست دارد.

ميلاد سرو بوستان ايستادگي، زيباترين گل باغ حسين (ع)! جوان رعنا و رشيد حسين (ع) يادگار علي (ع) گلستاني از زيباترين گل هاي فداکاري! و دريايي از آبيِ عطوفت، مبارک باد.

توصیه مقام معظم رهبری به جوانان:

تحصیل

تهذیب

ورزش

روز جوان

جوانی، آغاز شکفتن است. جوانی، میلاد دوباره انسان است. انسان در جوانی، بار تکلیف الهی را به تازگی بر دوش گرفته است. خداوند، بسیاری از نعمت هایش را در جوانی به انسان ارزانی می‌دارد. در ایران اسلامی روز ولادت حضرت علی اکبر (ع) در ۱۱ شعبان، روز جوان نامگذاری شده است.

 جوانی، موهبتی از جانب خداوند است. جوانی، ثروتی است که انسان باید آن را جز دربهای بهشت، خرج نکند. پس خوشا به حال آنان که جوانی را قدر می‌دانند و این گوهر گرانبها را در راه سعادت خویش، به کار می‌گیرند. ضمیر جوان، آینه پاکیهاست؛ آینه ای که هنوز گردی از گناهان بر روی آن ننشسته است. نگاه جوان،‌ پنجره ای است که رو به سوی افقهای روشن گشوده شده است. پنجره ای که آفتاب حقیقت را می نوشد.

دل جوان، رودخانه ای است که می خواهد تمام سنگها و صخره ها را در نوردد و از تمام دشتها و دره ها بگذرد تا به آستانه دریا قدم نهد. خیال جوان، نسیم پویایی است، که می تواند به هر جا سفر کند و کرانه ها را کشف کند. جوان، همواره در جستجوی چشم اندازهای روشن است. جوان، همواره در پی تجربه و تماشاست. پس باید همیشه، دریچه های «شهود» را بر روی جوان باز نگاه داشت. و فانوس «ایمان» را به دست او داد. و گلهای لبخند را به او تعارف کرد.

جوانی، دوره طوفانی عمر است. جوان اگر چه از مرحله نوجوانی که دوره آشوب شدید است بیرون آمده و به دنیای آرامش نسبی وارد شده است، اما همچنان مثل آتش،‌ برافروخته و شعله ور است. جوانی، دنیای تحول است؛ دنیای بحران و دنیای تغییر و تحولات جسمی و غریزی که سبب بروز حالات روحی و دگرگونی عواطف می شود. جوانی سن توقعات جدید و حتی از نگاهی می توان گفت: سن پرتوقعی ها، طغیان و امیال و رغبت‌هاست؛ از این رو باید به جوانی و جوانان با نگاهی خاص و ژرف نگریست.

جوان، کانون شور و هیجان، مرکز نشاط و سلامت، قلب تپنده و سرمایه آینده یک ملت است؛ از این رو در برنامه ریزیها و سیاستهای فرهنگی و اجتماعی توجه ویژه ای به این نسل می شود و دولتها برای بهره برداری صحیح و استفاده مطلوب از نیروها و استعدادهای جوانان در امور مختلف سازندگی و اداره کشور،‌ تمام تلاش خود را به کار می گیرند که شور و نشاط و تواناییهای جوانان را، سالم و سازنده برای رفع نیازها و رفاه و آسایش حال و آینده جامعه هدایت کنند.

نسل جوان همیشه به دنبال الگوی مناسب خود بوده و برای یافتن آن، دو شعار گفتار و عمل را پیش رو قرار داده و به دنبال الگویی است که به گفته های خودش جامه عمل بپوشاند. اگر نسل جوان بین گفتار و کردار الگوی خود تضاد و تعارض ببیند نمی تواند به او اعتماد کرده و از اندیشه های او پیروی کند.

همچنان که راز استقبال و روی آوردن جوانان به امام خمینی (ره) را باید در اهل عمل بودن ایشان جست و جو کرد؛ ‌چرا که جوانان می دیدند که امام (ره) تنها سخن نمی گوید بلکه قبل از سخن گفتن خود به آن عمل می کند.

فرهنگ اسلام، جوان را در جایگاهی ارزشمند و بلند قرار داده و تعابیر والایی را در شأن او آورده است. دین اسلام، جوان را به ملکوت نزدیکتر از دیگران می داند و معتقد به تکریم و بزرگداشت اوست. در حدیثی از رسول اکرم (ص) آمده که فرموده‌اند:

فضیلت جوان عابد که از آغاز جوانی عبادت کند بر پیری که وقت کهولت به عبادت بپردازد، همانند فضیلت پیغمبران بر دیگر مردمان است.

حضرت رسول (ص) می‌فرمایند: خداوند بر وجود جوان عبادت پیشه بر ملائکه می نازد و مباهات می کند. پیامبر خدا (ص) همچنین می‌فرمایند: خداوند جوانی را که جوانیش را در بندگی خدا بگذراند دوست می دارد.

 الگوی جوانان

حضرت علی اکبر(ع) فرزند بزرگ امام حسین (ع) در مدینه متولد شد. مادر بزرگوار ایشان لیلا دختر ابى مره می باشد. وی زمانى چند در خانه امام حسین علیه السلام به سر برد و روزگارى در زیر سایه حسین (ع) بزیست. لیلا براى امام حسین (ع) پسرى آورد، رشید، دلیر، زیبا، شبیه ترین کس به رسول خدا صلى الله علیه و آله رویش روى رسول ، خویش خوی رسول ، گفت و گویش گفت و گوى رسول خدا صلى الله علیه و آله؛ هر کسى که آرزوى دیدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر لیلا مى نگریست تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید هرگاه مشتاق دیدار پیامبر مى شدیم به چهره او مى نگریستیم؛ به همین جهت روز عاشورا وقتى اذن میدان طلبید و عازم جبهه پیکار شد،امام حسین(ع) چهره به آسمان گرفت و گفت:اللهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الى رؤیة نبیک نظرنا الیه…

حضرت علی اکبر در کربلا حدود ۲۵ سال داشت.برخی راویان سن ایشان را ۱۸ سال و ۲۰ سال هم گفته اند. او اولین شهید عاشورا از بنى هاشم بود. شجاعت و دلاورى حضرت على اکبر (ع) و رزم آورى و بصیرت دینى و سیاسى او، در سفر کربلا بویژه در روز عاشورا تجلى کرد. سخنان و فداکاریهایش دلیل آن است. وقتى امام حسین (ع) از منزلگاه قصر بنى مقاتل گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بیدارى انا لله و انا الیه راجعون گفت و سه بار این جمله و حمد الهى را تکرار کرد. حضرت على اکبر (ع) وقتى سبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت فرمود: در خواب دیدم سوارى مى‏گوید این کاروان به سوى مرگ مى‏رود. پرسید:مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود:چرا. پس گفت:فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقین پس باکى از مرگ در راه حق نداریم.

روز عاشورا نیز پس از شهادت یاران امام، اولین کسى که اجازه میدان طلبید تا جان را فداى دین کند او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولى از ایثار و روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود. وقتى به میدان مى‏رفت،امام حسین(ع) در سخنانى سوزناک به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولى تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد. على اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهاى شجاعانه‏اى با انبوه سپاه دشمن نمود.

پیکار سخت، او را تشنه‏ تر ساخت؛ به خیمه آمد. بى آنکه آبى بتواند بنوشد، با همان تشنگى و جراحت دوباره به میدان رفت و جنگید تا به شهادت رسید. قاتل او مرة بن منقذ عبدى بود.پیکر حضرت على اکبر (ع) با شمشیرهاى دشمن قطعه قطعه شد.وقتى امام بر بالین او رسید که جان باخته بود. امام حسین (ع) صورت بر چهره خونین حضرت على اکبر (ع) نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد

قتل الله قوما قتلوک…و تکرار مى‏کرد که:على الدنیا بعدک العفا.و جوانان هاشمى را طلبید تا پیکر او را به خیمه گاه حمل کنند. حضرت على اکبر ، نزدیکترین شهیدى است که با امام حسین دفن شده است.مدفن او پایین پاى ابا عبد الله الحسین قرار دارد و به این خاطر ضریح امام،شش گوشه دارد.

جوانی از دیدگاه مختلف :

در ادامه : توصیه میکنم حتما به ادامه مطلب سر بزنید!!!


 

روح جوانان لطیف است و انعطاف پذیر

و آن قدر که در پیران حب نفس و حب دنیا است در جوانان نیست.

(امام خمینی-ره)


:: موضوعات مرتبط: جوانان , ,
:: برچسب‌ها: عید شکوفایی خوشبوترین گل هستی , مبارک ,



مستند فقهی وجوب پوشش بانوان در هنگام نماز چیست؟
نوشته شده در دو شنبه 14 خرداد 1393
بازدید : 706
نویسنده : حسن عباسی
 
پرسش :
 
مستند فقهی وجوب محجبه بودن زن در هنگام نماز را برای اینجانب بیان کنید؟
 
پاسخ اجمالی
دلائل مربوط به حجاب زن از دو منظر قابل بررسی است:
۱. دلائل حجاب زن در غیر نماز
۲. دلائل حجاب زن در نماز
از جمله دلائل حجاب زن در نماز می‌توان به روایاتی اشاره کرد که در این‌باره رسیده است. در این روایات که به برخی از آنها اشاره می‌شود؛ احیاناً برای زن در این حالت دو یا سه لباس شمرده‌اند که با توجه به نوع پوششی که لباس‌ها ایجاد می‌کنند می‌توان نتیجه گرفت که؛ پوشش زن در حال نماز همان چیزی است که فقها از قدیم تا به امروز به آن فتوا می‌دهند.
پاسخ تفصیلی
یکی از احکام فقهی دین اسلام، سَتر(پوشش) است. پوشش در اسلام مخصوص زنان نبوده و مردان نیز پوشش اسلامی خاص خود را دارند.[۱] یکی از احکام ستر و پوشش، پوشش در حال نماز است. شاید بتوان حکمت آن‌را این‌گونه بیان کرد که انسان‌ها وقتی در مقابل خداوند قرار می‌گیرند، اگر چه هیچ نامحرمی هم نباشد و یا در مکانی به تنهایی مشغول اقامه نماز هستند، ولی وقار و شخصیت یک مسلمان اقتضا دارد تا در محضر الهی با نهایت حیا و احترام حاضر شود، شاید هم با استفاده از وجوب پوشش در حال نماز بتوان چنین نتیجه گرفت که فایده پوشش در مرحله اول حفظ همین شخصیت و وقار باشد و در مرحله دوم پوششی در مقابل نامحرمان!
دلائل مربوط به حجاب زن از دو منظر قابل بررسی است؛ اول: دلائل حجاب زن در غیر نماز، دوم: دلائل حجاب زن در نماز. قسمت اول به تنهایی بحث مفصلی را می‌طلبد که مورد این سؤال نیست،[۲] اما درباره قسمت دوم به‌طور ویژه دلائلی استناد شده است:
۱٫ اجماع و اتفاق مسلمانان: همه فرقه‌های اسلامی اتفاق نظر دارند که در دین اسلام؛ زن باید در هنگام نماز؛ پوشش خاصی داشته باشد.[۳]
۲٫ روایات: روایاتی در این باب وارد شده که به تبیین لباس زن در هنگام نماز پرداخته است. در این روایات که به برخی از آنها اشاره می‌شود؛ احیاناً برای زن در این حالت، دو یا سه لباس شمرده‌اند که با توجه به نوع پوششی که لباس‌ها ایجاد می‌کنند، می‌توان نتیجه گرفت که، پوشش زن در حال نماز همان چیزی است که فقها از قدیم تا کنون به آن فتوا می‌دهند.
از جمله این روایات؛[۴] روایاتی است که در کتاب کافی آمده است:
الف. امام باقر(ع) درباره لباس زن در نماز فرمود: «زن، در دِرع و مقنعه باید نماز بخواند، البته به شرطی که درع، نازک نباشد».[۵]
درع در اصطلاح فقهی به پیراهن زن گفته می‌شود که نیم تنه بالا را می‌پوشاند که دو آستین هم دارد.[۶]
مقنعه: همان «خِمار» است و خمار آن چیزی است که زن به وسیله آن، سر و موی خود را می‌پوشاند.[۷] و خداوند در آیه‌ای که می‌آید، به زنان امر کرد تا خمار (مقنعه) را پشت سر نبندند، بلکه آن‌را طوری استفاده کنند که زیر گلو و روی سینه‌هایشان را نیز بگیرد.
خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «و به زنان با ایمان بگو چشم‌هاى خود را (از نگاه هوس‌آلود) فروگیرند، و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را -جز آن مقدار که نمایان است- آشکار ننمایند و (اطراف) روسرى‏(مقنعه)هاى خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه آن پوشانده شود)، و زینت خود را آشکار نسازند مگر براى شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدر شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران همسرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان هم‏کیش‌شان …».[۸]، [۹]
ب. ابن ابی یعفور از امام صادق(ع) نقل می‌کند: «زن در سه لباس نماز بگذارد: ازار(لنگ)، درع(پیراهن) و خمار(مقنعه) و اشکالی ندارد اگر خمار را مقنعه کند(یعنی دور سر و گردن بپیچد) و اگر این سه لباس را نداشت می‌تواند با دو لباس هم نماز را اقامه کند به این ترتیب که یکی را ازار (مانند دامن) کند و (پایین تنه را بپوشاند) و دیگری را مقنعه کند (و سر و بالا تنه را بپوشاند)». گفتم: اگر فقط درع و ملحفه‌ای داشته و مقنعه ندارد[تکلیف چیست]؟ امام(ع) فرمود: «اشکالی ندارد؛ از ملحفه[۱۰] به عنوان مقنعه می‌تواند استفاده کند و اگر کفاف نکرد(یعنی با مقنعه درست کردن نتوانست پایین تنه را بپوشاند) از جهت طول؛ آن ملحفه را استفاده کند(تا هم سر پوشیده شود و هم پایین تنه)».[۱۱]
ج. زراره از امام باقر(ع) پرسید: کمترین لباسی که زن می‌تواند در آن نماز بخواند چیست؟ امام باقر(ع) فرمود: «دِرع (پیراهن) و ملحفه؛ به طوری که از روی سر می‌اندازد تا تمام بدن را فرا گیرد».[۱۲]
این چند روایت درباره وجوب پوشش زن؛ نشان دهنده وجود پوشش خاصی برای زنان در حال نماز است.

[۳]. بروجردی، حسین، تقریر بحث السید البروجردی، مقرر: اشتهاردی، شیخ علی پناه، ج ۱، ص ۶۷، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۶ق.
[۴]. فقها به این روایات در باب پوشش زن در نماز، استناد کرده‌اند. ر.ک: تقریر بحث السید البروجردی، ج ۱، ص ۶۷٫
[۵]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۳، ص ۳۹۴، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
[۶]. «ثوب تجوب المرأة وسطه و تجعل له یدین، و تخیط فرجیه»؛ محمود عبدالرحمان، معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهیة‌، ج ۲، ص ۷۹، دار الفضیلة، قاهره، ۱۴۱۹ق.
[۷] . همان، ج ۲، ص ۵۴٫
[۸] . «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی‏ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی‏ أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِن..» نور، ۳۱٫
[۹]. بر گرفته: «تفسیر آیه های ۳۰ و۳۱ سورۀ نور»، سؤال ۴۰۲۰٫
[۱۰]. در کلام عرب، ملحفه در ردیف جلباب و شوذر است که شوذر همان معرب چادر است که اصل و ریشه آن فارسی بوده و در عربی به شوذر تغییر یافته است. بنابراین، ملحفه؛ پارچه بزرگ و سرتاسری است که همچون چادر می‌تواند سر و تمام بدن را بپوشاند.
[۱۱]. «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع تُصَلِّی الْمَرْأَةُ فِی ثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ إِزَارٍ وَ دِرْعٍ وَ خِمَارٍ وَ لَا یَضُرُّهَا بِأَنْ تُقَنِّعَ بِالْخِمَارِ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ فَثَوْبَیْنِ تَتَّزِر بِأَحَدِهِمَا وَ تُقَنِّعُ بِالْآخَرِ قُلْتُ فَإِنْ کَانَ دِرْعٌ وَ مِلْحَفَةٌ لَیْسَ عَلَیْهَا مِقْنَعَةٌ فَقَالَ لَا بَأْسَ إِذَا تَقَنَّعَتْ بِالْمِلْحَفَةِ فَإِنْ لَمْ تَکْفِهَا فَلْتَلْبَسْهَا طُولًا»؛ الکافی، ج ۳، ص ۳۹۵ – ۳۹۶٫
[۱۲]. «الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) عَنْ أَدْنَى مَا تُصَلِّی فِیهِ الْمَرْأَةُ قَالَ دِرْعٌ وَ مِلْحَفَةٌ فَتَنْشُرُهَا عَلَى رَأْسِهَا وَ تَتَجَلَّلُ بِهَا»؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، محقق و مصحح: موسوی خرسان، حسن، ج ۲، ص ۲۱۷، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.

:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , ,



آیا دوست داشتن برای ازدواج کافیست؟!
نوشته شده در دو شنبه 12 خرداد 1393
بازدید : 684
نویسنده : حسن عباسی

www.tanzimekhanevadeh.com/marriage/1352-do-you-love-enough-to-marry


:: موضوعات مرتبط: جوانان , زندگی مشترک , ,



شناخت شخصیت از روی تاریخ تولد _ تست روانشناسی
نوشته شده در یک شنبه 11 خرداد 1393
بازدید : 1063
نویسنده : حسن عباسی

 

روان شناسان شخصیتی براین عقیده اند که شماره تولد، شما را از آن چیزی که می خواهید باشید دور نمی کند، بلکه مانند رنگی است که نوع آن و زیبایی اش برای افراد مختلف متفاوت است. به مثال زیر توجه کنید :

 

nomer-hokebanutyun
فرض می کنیم که شما متولد ۸ مهر ۱۳۵۵ هستید.مهر ماه هفتم (۷) سال است پس :

 

۲ = ۱+۱ = ۱۱ = ۰+۷+۳+۱ = ۱۳۷۰ = ۱۳۵۵+۷+۸

 

شماره تولد ۲ است و اکنون می توانید آنچه راکه مربوط به این شماره است با خود مطابقت دهید .

 

تفسیر اعداد :

 

۱- خالق و مبتکر :

 

یک ها پایه و اساس زندگی هستند. همیشه عقاید جدید و بدیع دارند و این حالت در آنها طبیعی است. همیشه دوست دارند تمامی کارها و مسائل بر حول محوری که آنها می گویند و تعیین می کنند در گردش باشد و چون مبتکر هستند، گاهی خود خواه می شوند. با این حال یک ها بشدت صادق و وفادارند و به خوبی مهارتهای سیاسی را یاد میگیرند . همیشه دوست دارند حرف اول را بزنند و غالبا رهبر و فرمانده هستند، چون عاشق این هستند که بهترین باشند . در استخدام خود بودن و برای خود کار کردن بزرگترین کمک به آنهاست ولی باید یاد بگیرند عقاید دیگران ممکن است بهتر باشد و باید با رویی باز آنها را نیز بشنوند .

 

 

 

۲-پیام آور صلح : ...

 

لطفا به ادامه مطلب رجوع شود :


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



اگر گرفتار
نوشته شده در جمعه 10 خرداد 1393
بازدید : 1182
نویسنده : حسن عباسی
اگر گرفتار به اصطلاح "عشق" شدی...

 

عشق و علاقه, عشق چیست, روابط زناشویی

یكی از عواملی كه نقش بسیاری در روی آوردن جوانان، به ویژه دختران، به ارتباط با جنس مخالف دارد، كشش درونی و نیاز شدید به محبّت و فرار از تنهایی است.

 

نو جوان پس از رسیدن به سن بلوغ بر اساس نقشی كه طبیعت جسمانی بر عهده او گذاشته در خود احساس نیاز به شخص دیگر می‎كند، پس به طور طبیعی سرشار از تمایلات غریزی مس شود .پسر در پی كسی است كه خلاء‌ و كمبود و نقصان خویش را با وجودش كامل نماید و تكیه گاه و مشوّقی را می‎جوید كه در درون او حضور یابد و احساس تنهایی‎اش را از درون برطرف سازد.

  

دختر نیز در ساختار وجودی متمایل به مرد آفریده شده و به دنبال تكیه گاه محكمی است كه در فراز و نشیب زندگی یار و یاورش باشد او طالب آن است كه توجه مرد را به شخصیت و موقعیت عاطفی و ابعاد وجودی خود جلب نماید.

 

این نیازمندی‎ها كه در سرشت بشر نهاده شده از اسرار حكمت الهی است، نكته اساسی، بسترسازی مناسب برای پاسخ گویی به آن بوده تا دختر و پسر در مسیر زندگی تكاملی خویش، شادمانه و سرافراز از این میدان گذشته و در فردایی روشن، خود را در كانونی گرم و سرشار از عشق و صفا ببینند.

 

دختر و پسری كه احساسات و عواطف آن‎ها در درون خانواده ارضا نشود، به نیازشان به محبت و مهربانی توجه نشود و در جمع خانوادگی احساس غربت كنند طعمه‎های آماده‎ای برای افراد فرصت طلب و سودجو می‎باشند و كسانی كه با دوری از خانواده احساس تنهایی كنند نیز با توجه به نیازهای درونی به راحتی به این وادی كشیده می‎شوند.

 

حال کمی درنگ کنید

 

آیا واقعا می توان عشق و علاقه ابراز شده در کوچه و برزن را عشق و علاقه ی حقیقی قلمداد نمود و بر آن اعتماد کرد؟

 

آیا این اندیشه درست است که عشق و رابطه بین دختر و پسر یك عشق حقیقی است و نباید مانع این روابط شد؟ ...

 

لطفا برای مطالعه ی کامل به ادامه مطلب رجوع شود!


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , زندگی مشترک , ,



چطور به روابط نامشروع نه بگویید؟
نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1393
بازدید : 1131
نویسنده : حسن عباسی

 

 

چطور به روابط نامشروع نه بگویید 

 

شاید یکی از پررنگ ترین دغدغه های دخترانی که به نیت ازدواج با کسی آشنا می شوند، این باشد که حد مرز روابط را چطور تعیین کنند؟ وقتی طرف مقابلشان تو زرد از آب در می آید و درخواست نامشروعی از آنها دارد، چطور مقاومت کنند و رابطه را به پایان ببرند؟ چه کنند که طرف مقابل را قانع کنند و در مقابل دام هایی که برایشان پهن شده چه جوابی بدهند؟

 

 

تحقیقات نشان داده که بسیاری از افراد، به این خاطر خویشتن داری را از دست می دهند که نمی توانند در برابر فشار روانی تقاضا برای ارتباط جنسی از طرف مقابل مقاومت کنند و با جدیت و صراحت نه بگویند. در این مواقع به احتمال زیاد طرف مقابل شما با زبان چرب و نرم حرف هایی می زند که ممکن است شما را به فکر فرو برد اما اگر از قبل برای هر کدام از این حرف ها جوابی آماده داشته باشید، می توانید به راحتی از دام ها فرار کنید.

 

 

 

می گوید: لمس کردن یکدیگر باعث رشد انسان هاست.

 

 

 

بگو: تو باید رشد کنی و اطلاعاتت را بیشتر کنی. من آن قدر پخته هستم که بدانم این کار، آرامش من و برنامه هایم (برای آینده) را خراب می کند.

 

 

 

می گوید:...

لطفا برای مطالعه ب کامل به ادامه ی مطلب رجوع بفرمایید!

 


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , ,



فــــــــــاحشه !
نوشته شده در جمعه 11 خرداد 1393
بازدید : 782
نویسنده : حسن عباسی



یک لحظه تفکر!
نوشته شده در جمعه 9 خرداد 1393
بازدید : 1148
نویسنده : حسن عباسی



بخش حدیث :
نوشته شده در جمعه 10 خرداد 1393
بازدید : 628
نویسنده : حسن عباسی

مستحب است اگر مردى با دیدن زنى دیگر غریزه اش به هیجان آمد، سراغ همــسر خــویش برود و از او کام بگیرد!

امام على (ع) فرمودند: هر گاه از شما زنى را دید که از او خوشش آمد، از زن خــود کــام گـیرد. زیرا زن او همان دارد که آن زن دارد.

پس نباید در قلبش براى شیطان راهى قرار دهد که نگاه او را از زنش متوجه آن دیگرى کند.

پیامبر (ص) مى فرمایند: اى على ! با شهوت زن دیگرى با همسرت نزدیکى مکن ،

زیرا در این صورت من بیم دارم که اگر نطفه فرزندى منعقد گردد، کودک شما نامرد و بى عقل باشد!


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



بخوانیم و گوش فرا دهیم و جامه ی عمل بپوشانیم!
نوشته شده در پنج شنبه 8 خرداد 1393
بازدید : 832
نویسنده : حسن عباسی


"ببخشید" که مجبورم صرفا آدرس بعضی مطالب را قید نمایم!

دلیلش این میباشد که امکان ویرایش و کپی برداری و همچنین دانلود نمودن اطلاعت ممکن نمیباشد!

شما عزیزان میبایست برای استفاده از این گونه مطالب ، آدرس ها را در موتور جستجو کپی نمایید!

1) فایل صوتی احساسات ، گمراه کننده در انتخاب همسر!

www.tanzimekhanevadeh.com/audio-marital-education/1337-emotions-misleading-in-mate-selection

2) ازدواج به خاطر پول وموقعیت اجتماعی!

www.tanzimekhanevadeh.com/marriage/1341-marriage-of-money


:: موضوعات مرتبط: جوانان , زندگی مشترک , ,



با احساسم بازی نکن
نوشته شده در دو شنبه 6 خرداد 1393
بازدید : 823
نویسنده : حسن عباسی

 

ابراز محبت

دخترهای بسیاری هستند که به قصد ازدواج با پسری که به آنها ابراز علاقه می‌کند، آشنا می‌شوند و وقتی حس می‌کنند رابطه عشقی آنها دوطرفه است، ناگهان می‌فهمند رودست خورده‌اند و طرف مقابل فقط قصد داشته احساسات او را به بازی بگیرد. دختری می گوید" تا به حال سه مورد این‌چنینی برای من اتفاق افتاده است. اولی در دوران دبیرستان بود که حس کردم خام بودن من باعث شده که آن پسر را نشناسم. بعد از آن در دوره دانشگاه به پسری که دو ترم از من بالاتر بود دل‌بسته شدم و به او و حرف‌های عاشقانه‌ای که می‌زد، اعتماد کردم اما خیلی اتفاقی فهمیدم که او این رفتار را با دو دختر دیگر هم دارد و به خاطر رابطه چندماهه‌ای که داشتیم آن‌قدر سرخورده شدم که چند واحد درسی‌ام را افتادم و مدتی افسرده شدم. حالا هم که 26 ساله هستم و در یک شرکت کامپیوتری کار می‌کنم با یکی از همکارانم که در بخش دیگری مشغول است، دوست شده‌ام. او می‌گوید تمایل دارد فعلا با من فقط دوست باشد و اگر شرایط ازدواج مهیا شد شاید ازدواج کنیم. نمی‌دانم باید چه کار کنم؟ اگر به او اهمیت ندهم، شاید دیگر به چنین موقعیتی برنخورم و بعدها افسوس بخورم اما از طرفی می‌ترسم که او نیز مثل قبلی‌ها با احساسات‌ام بازی کند و دست‌آخر هم از ازدواج طفره برود. کاملا گیج شده‌ام و نمی‌توانم تصمیم بگیرم..."

دکتر بدری‌سادات بهرامی روان‌شناس و مشاور

یکی از نیازهای اساسی ما آدم‌ها نیاز به دوست داشته شدن و دوست داشتن است. اگر نتوانیم کسی را دوست بداریم، از سلامت روانی فاصله داریم. به دلیل اهمیت این نیاز، فرد تامین‌کننده آن نیاز می‌تواند در ما تاثیر فراوانی بگذارد و گویا کمندی نامریی بر گردن ما بیندازد و ما را دنبال خود بکشاند. بنابراین ما در هر نوع رابطه عاطفی که قرار بگیریم، به درجاتی وابستگی‌های عاطفی‌روانی را تجربه خواهیم کرد. البته میزان وابستگی در کسانی که خلأهای عاطفی‌روانی را از گذشته داشته باشند عمیق‌تر و سریع‌تر خواهد بود. آنچه اهمیت دارد این است که ماهیت رابطه داشتن به خاطر جذابیت‌هایی که دارد ما را به خود وابسته می‌کند.

وقتی شاهد ابراز علاقه کسی نسبت به خود هستیم و یا در رفتار و گفتار او می‌بینیم که دوست‌مان دارد، احساس ارزشمندی در ما تقویت می‌شود. برعکس، وقتی می‌بینیم کسی دوست‌مان ندارد و یا از رابطه‌ای که با ما دارد، خارج می‌شود؛ اولین موضوعی که باعث آسیب روانی ما می‌شود، احساس بی‌ارزشی است.

 اگر در شما هیچ وابستگی ایجاد نشود و بی‌اهمیت پس از پایان یک دوستی، همه چیز را فراموش کنید و انگار نه انگار، از کنار آن بگذرید، واقعا جای نگرانی دارد و باید برای این مشکلی که دارید تحت بررسی قرار بگیرید. به طور کلی، وقتی شاهد ابراز علاقه کسی نسبت به خود هستیم و یا در رفتار و گفتار او می‌بینیم که دوست‌مان دارد، احساس ارزشمندی در ما تقویت می‌شود. برعکس، وقتی می‌بینیم کسی دوست‌مان ندارد و یا از رابطه‌ای که با ما دارد، خارج می‌شود؛ اولین موضوعی که باعث آسیب روانی ما می‌شود، احساس بی‌ارزشی است.  

یکی از مسیرهایی که دو فرد را در یک رابطه عاطفی قرار داده و ممکن است عوارضی را برای هر دو به وجود آورد دوستی های دختر و پسر است. شاید تنها راهی که بتوان با آن به این دختر و پسرها کمک کرد آن است که انواع رابطه‌ها را برایشان تعریف کنیم تا با شناسایی تغییر رفتارهای خود بتوانند بر اوضاع مسلط شوند.  می‌توانند به این موضوع فکر کنند که چه‌طور رفتار کنند تا کسی نتواند احساسات و عواطف آنها را به بازی بگیرد.

                                        چرا بعضی‌ها با احساسات دیگران بازی می‌کنند؟

وابستگی دختر و پسر

وقتی کسی آنچه در درونش نیست را به شما منتقل کند، در واقع عواطف شما را به بازی گرفته است. در این بازی، هر یک از دوطرف که آگاهانه بازی را شروع می کنند در جستجوی یک رابطه جدی و هدف‌مند نیستند اما وانمود می‌کنند لبریز از عشق و عاطفه‌اند و احساس خوشایندی به هم دارند. آنها به دروغ با بیان الفاظی محبت‌آمیز و کلیشه‌ای قصد دارند احساسات طرف مقابل را به بازی بگیرند. زیربنای این بازی شاید امری طبیعی و بیولوژیک باشد و به نوعی کشش درونی برای رسیدن به ازدواج تعبیر ‌شود اما آنها یکدیگر را به بازی می‌گیرند. برخی معتقدند در صورت سلامت نفس طرفین و وجود انگیزه‌های سالم و غیرفریبکارانه این بازی حرکت به سوی رفتارهای پخته و آمادگی برای ازدواج است. شک دارم که تا به حال، برخی الفاظی را که توسط برخی دختر و پسرهای جوان به کار برده می‌شود نشنیده باشید: «طرف را به تور انداختم... مخ طرف را زدم...» اما وقتی در مورد به کار گرفتن دروغین الفاظ محبت‌آمیزی که قاعدتا در عشق‌های واقعی رد و بدل می‌شود از این جوان‌ها می‌پرسم، در توجیه رفتار خود می‌گویند: «اینها را می‌گم چون عادتمه؛ چون قاعده بازی همینه. اگر من نگم، دیگری می‌گه و خلاصه من قوانین بازی را بلدم...»

 

پسرهایی که وارد زندگی یگانه "دختر مذکور" شده‌اند دچار مشکلات روانی نبوده‌اند اما آنها قوانین بازی فریبکارانه را از هم‌سالان خود آموخته و می‌دانستند چه‌طور باید رفتار کنند تا بتوانند احساسات او را به بازی بگیرند. دو دختری که در دانشکده با آن پسر رابطه داشته‌اند نیز می‌دانستند چه‌طور باید حرکت‌های مقابل او را انجام دهند تا رودست نخورند. این دختر و پسرها دنبال رابطه‌های ابزاری و یا دوستی ساده و شاید هم رابطه‌ای حمایتی باشند و به هر جهت، خواهان رابطه‌ای عاشقانه و به قصد تشکیل خانواده نیستند.

اگر حتی می‌دانیدقرار است با خواستگار خود آشنا شوید و هدف هر دو شما ازدواج است، باز هم نباید چنان در فاز عاطفی غرق شوید که وابستگی شدید مانع از محک زدن منطقی او و شرایطش شود.

درس دوم اینکه اگر حتی می‌دانیدقرار است با خواستگار خود آشنا شوید و هدف هر دو شما ازدواج است، باز هم نباید چنان در فاز عاطفی غرق شوید که وابستگی شدید مانع از محک زدن منطقی او و شرایطش شود. چه بسا جواب شما در نهایت به درخواست او منفی باشد، پس نباید کاری کنید که زمینه بازی با عواطف‌تان فراهم شود و اگر روزی خواستید به هر دلیلی این رابطه را ختم کنید و او را مورد مناسب ازدواج ندانستید، نباید کارتان به مراکز اعصاب و روان بکشد و یا در کنج خانه افسردگی بگیرید یا متقابلا چنین مشکلاتی را برای او ایجاد کنید.

به یاد داشته‌باشید که رعایت حدود شرعی و اخلاقی لازمه حفظ سلامت شما و طرف مقابل شماست. مثلا اگر می‌بینید به سمت وابسته شدن در حرکت‌اید و مغز شما در حال شرطی شدن و دریافت تغذیه عاطفی از اوست و یا آن‌قدر احساساتی هستید که با شنیدن کلمات عاشقانه از او بین زمین و آسمان معلق می‌مانید، باید هوشیارانه عمل کنید. گاهی موبایل‌تان را خاموش کنید و یا به او بگویید دیگر نباید از این کلمات استفاده کند، وگرنه به تماس‌هایش پاسخ نمی‌دهید.  

 

هفته نامه سلامت

تنظیم برای تبیان : کهتری


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , زندگی مشترک , ,



روایط دوستی به کجا ختم میشود؟!
نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1393
بازدید : 820
نویسنده : حسن عباسی

بازدید کننده ی محترم ! توصیه میکنم این مطلب رو یک بار ، حتی برای سرگرمی ، بخونید!

www.tanzimekhanevadeh.com/marriage/1321


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



دقت کرده اید آیا :
نوشته شده در دو شنبه 5 خرداد 1393
بازدید : 881
نویسنده : حسن عباسی

خدا ما را

از دیدار امام زمان(عج)

محروم کرد!

ولی هیچ کس از این تحریم

به اندازه تحریم آمریکا

صدای

ش در نیامد و ناله نزد !


:: موضوعات مرتبط: , , ولایت فقیه , جوانان , تفکر و اندیشه , ,



امام خامنه ای
نوشته شده در دو شنبه 1 خرداد 1393
بازدید : 900
نویسنده : حسن عباسی

براے کوفــــے نبــــودטּ باید قبــــول داشت کـــه

تا وقتے حسین برسد ، مسلــــم ولــــے امر است

 

 

:: موضوعات مرتبط: , , ولایت فقیه , جوانان , تفکر و اندیشه , ,



شرمنده ی نگاه تو
نوشته شده در دو شنبه 9 خرداد 1393
بازدید : 1104
نویسنده : حسن عباسی

شرمنده ی نگاه تو هستم نگاه کن

یکبار هم نگاه به اعماق چاه کن

ما غرق در گناه شدیم و نیامدی

آقا بیا دوباره مرا بی گناه کن

آقا مرا کنار خودت جای می دهی؟

لطفی بزرگ در حق این روسیاه کن

یک روز، نه! ثانیه ای، لحظه ای فقط

چشم مرا مسیر قدمهای ماه کن

آقا زمین شلوغ شده، گم شدم، بیا

فکری به حال گمشده ی بی پناه کن

آقا فدای چشم تو،‌ چشمان خیس من

شرمنده ی نگاه تو هستم نگاه کن...


:: موضوعات مرتبط: , , ولایت فقیه , جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , ,



مهم نیست چه سنی داری
نوشته شده در یک شنبه 21 ارديبهشت 1393
بازدید : 2385
نویسنده : حسن عباسی

مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.

اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.

هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی دانی.

یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.

هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.

از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.

در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای قضاوت نکن.

وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو:  "برای چه می خواهید بدانید؟"

هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.

هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.

وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای.

 راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.

 هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.

 شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.

 سعی کن از آن افرادی نباشی که می گویند : " آماده، هدف، آتش "  

هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر. به زودی زمانی خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد.

چتری با رنگ روشن بخر. پیدا کردنش در میان چتر های مشکی آسان است و به روزهای غمگین بارانی شادی و نشاط می بخشد.

 هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.

در حمام آواز بخوان.

در روز تولدت درختی بکار.

طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.

بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.

فقط آن کتابهایی را امانت بده که از نداشتن شان ناراحت نمی شوی.

ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن.

هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند.

فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.

از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.

فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



خوش شانسی
نوشته شده در یک شنبه 3 خرداد 1393
بازدید : 812
نویسنده : حسن عباسی

عجب خوش شانسی

پیر مرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد، همه همسایه ها برای دلداری به خانه پیر مرد آمدند و گفتند:عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرارکرد!

روستا زاده پیر جواب داد: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ همسایه ها با تعجب جواب دادن: خوب معلومه که این از بد شانسیه!

هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیر مرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه بر گشت. این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیر مرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت به همراه بیست اسب دیگر به خانه بر گشت! پیر مرد بار دیگر در جواب گفت: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟

فردای آن روز پسر پیرمرد در میان اسب های وحشی، زمین خورد و پایش شکست. همسایه ها بار دیگر آمدند: عجب شانس بدی! وکشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ وچند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند: خب معلومه که از بد شانسیه تو بوده پیر مرد کودن!

چند روز بعد نیرو های دولتی برای سرباز گیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سر زمینی دور دست با خود بردند. پسر کشاورز پیر به خاطر پای شکسته اش از اعزام، معاف شد. همسایه ها بار دیگر برای تبریک به خانه پیر مرد رفتند: عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد! و کشاورز پیر گفت:از کجا میدانید که...؟


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



یک بازیگر
نوشته شده در یک شنبه 4 خرداد 1393
بازدید : 786
نویسنده : حسن عباسی

 

او الان یک بازیگر است

مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند : چرا دیر می آیی؟

جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم !

یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید . . .

 مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ می زد تا شاگرد ها آن روز برای کلاس نیایند و وقتشان تلف نشود !

یک روز از پچ پچ های همکارانش فهمید ممکن است برای ترم بعد دعوت به کار نشود . . .

مرد هر زمان نمی توانست کار مشتری را با دقت و کیفیت ، در زمانی که آنها می خواهند تحویل دهد، سفارش را قبول نمی کرد و عذر می خواست !

یک روز فهمید مشتریان ش بسیار کمتر شده اند . . .

مرد نشسته بود . دستی به موهای بلند و کم پشتش می کشید .

به فکر فرو رفت . . .

باید کاری می کرد . باید خودش را اصلاح می کرد !

ناگهان فکری به ذهنش رسید . او می توانست بازیگر باشد :

از فردا صبح ، مرد هر روز به موقع سرکارش حاضر می شد، کلاسهایش را مرتب تشکیل می داد، و همه ی سفارشات مشتریانش را قبول می کرد!

او هر روز دو ساعت سر کار چرت می زد!

وقتی برای تدریس آماده نبود در کلاس راه می رفت، دستهایش را به هم می مالید و با اعتماد به نفس بالا می گفت: خوب بچه ها درس جلسه ی قبل را مرور می کنیم !!!

سفارش های مشتریانش  را قبول می کرد اما زمان تحویل بهانه های مختلفی می آورد تا کار را دیرتر تحویل دهد: تا حالا چند بار مادرش مرده بود، دو سه بار پدرش را به خاک سپرده بود و ده ها بار به خواستگاری رفته بود . . .

حالا رئیس او خوشحال است که او را آدم کرده ، مدیر آموزشگاه راضی است که استاد کلاسش منظم شده  و مشتریانش مثل روزهای اول زیاد شده اند!!!

اما او دیگر  با خودش «صادق » نیست .

او الان یک بازیگر است . همانند بقیه مردم!!!


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



عذرخواهی یک دقیقه‌ای
نوشته شده در یک شنبه 28 ارديبهشت 1393
بازدید : 924
نویسنده : حسن عباسی

 

وقتی تو شهامت به خرج بدی و با کسی که براش اهمیت قائلی، صادق باشی،نشون میدی که برای خودتم ارزش قائلی.

به این طریق به اون شخص اجازه میدی بدونه که تو دلت می‌خواد چطور باهات رفتار بشه.

همچنین اجازه میدی اون شخص بدونه که تو چقدر به رابطه‌تون اهمیت می‌دی و دلت می‌خواد این رابطه ادامه داشته باشه و شکوفا بشه.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , زندگی مشترک , ,



آن سوی معنای واژه ها
نوشته شده در یک شنبه 28 ارديبهشت 1393
بازدید : 860
نویسنده : حسن عباسی

 

اگر دروغ رنگ داشت : هر روز شاید ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود

 

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت، عاشقان سکوت شب را ویران میکردند

 

اگر به راستی خواستن توانستن بود محال نبود وصال ! و عاشقان همیشه خواهانند; همیشه می توتنستند تنها نباشند

 

اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد; تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی .... و من شاید ; کمرشکسته ترین بودم

 

اگر غرور نبود چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمی گفتند;  و ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمان جستجو نمیکردیم

 

اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیم ; با اولین خمیازه به خواب می رفتیم و هرعادت مکرر را در میان 24 زندان حبس نمی کردیم

 

اگر خواب حقیقت داشت همیشه خواب بودیم هیچ رنجی بدون گنج نبود ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند

 

اگر همه ثروت داشتند; دلها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم را نمی دید تا دیگران از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه هاشان را نثار او کنند اما بی گمان صفا و سادگی میمرد  اگر همه ثروت داشتند

 

اگر مرگ نبود همه کافر بودند و زندگی بی ارزشترین کالبا بود ; ترس نبود ;  زیبایی نبود; و خوبی هم شاید


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



درس زندگی!!!
نوشته شده در یک شنبه 27 ارديبهشت 1393
بازدید : 1031
نویسنده : حسن عباسی

درس زندگی

زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.

اول؛ مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت: ای شیخ خدا می‌داند که فردا حال ما چه خواهد بود!

دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان راه می‌رفت. به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی. گفت: تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده‌ای؟

سوم؛ کودکی دیدم که چراغی در دست داشت. گفتم: این روشنایی را از کجا آورده‌ای؟ کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟

چهارم؛ زنی بسیار زیبا که در حال خشم از شوهرش شکایت می‌کرد. گفتم: اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن. گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده‌ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , زندگی مشترک , ,



ارزش...
نوشته شده در یک شنبه 26 ارديبهشت 1393
بازدید : 654
نویسنده : حسن عباسی

 ارزش

ارزش خواهر را، از کسی بپرس که آن را ندارد
 
ارزش ده سال را، از زوج هائی بپرس که تازه از هم جدا شده اند.
 
ارزش چهار سال را، از یک فارغ التحصیل دانشگاه بپرس.

ارزش یک سال را، از دانش آموزی بپرس که در امتحان نهائی مردود شده است.

ارزش یک ماه را، از مادری بپرس که کودک نارس به دنیا آورده است.

ارزش یک هفته را، از ویراستار یک مجله هفتگی بپرس.

ارزش یک ساعت را، از عاشقانی بپرس که در انتظار زمان قرار ملاقات هستند.

ارزش یک دقیقه را، از کسی بپرس که به قطار، اتوبوس یا هواپیما نرسیده است.

ارزش یک ثانیه را، از کسی بپرس که از حادثه ای جان سالم به در برده است.

ارزش یک میلی ثانیه را، از کسی بپرس که در مسابقات المپیک، مدال نقره برده است.

زمان برای هیچکس صبر نمیکند.

قدر هر لحظه خود را بدانید.

قدر آن را بیشتر خواهید دانست، اگر بتوانید آن را با دیگران نیز تقسیم کنید.

برای پی بردن به ارزش یک دوست، آن را از دست بده.

این نوشته را به دوستان خود یا هر کسی که برایش آرزوی خوشبختی دارید، ارسال کنید. صلح، عشق و کامیابی ارزانی همگان باد.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



راز هاآآآآ
نوشته شده در یک شنبه 26 ارديبهشت 1393
بازدید : 827
نویسنده : حسن عباسی

راز ها

کودکان گذشته ندارند .

آدم های شجاع همیشه لجبازند .

انسان نیاز به انتخاب سرنوشتش را دارد نه پذیرش آن .

چه کسی عاقل است ؟ آن که  هر کس چیزی می آموزد .

چه کسی قدرتمند است ؟ آن که بر شهواتش افسار می زند .

هیچ چیز برای سلامتی مرگ بار تر از مراقبت افراطی نیست .

کسانی در کارها موفق شدند که کمتر از خود تعریف شنیده اند.

افتادن در گل و لای ننگ نیست ننگ آن است که در همان جا بماند.

معنای زندگی من همان چیزی است که خودم می خواهم به آن بدهم .

از مخالفت نترسید بادبادک وقتی می تواند بالا برود که با یاد مخالف مواجه شود .

زندگی شوخی زشتی است که هرچه به پایانش نزدیک می شود متهجن  می شود .

خیلی جالب است اغلب نظریاتی که در باره حل مشکلات بیشتری ارائه می شود از سوی کسانی است که هیچگاه مشکل خاصی در زندگی نداشتند .


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



درد و دلهای خدا
نوشته شده در یک شنبه 25 ارديبهشت 1393
بازدید : 832
نویسنده : حسن عباسی

 درد و دلهای خدا

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه ام و نه با تو دشمنی کرد ه ام. (ضحی 1-2 ) افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس 30 ) و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4 ) و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام (انبیا 87 ) و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان توهم زده شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24 ) و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73) پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند، و قلبت آمد توی گلویت و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی . ( احزاب 10 ) تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربان ترینم در بازگشتن. (توبه 118 ) وقتی در تاریکی ها مرا بزاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام 63-64) این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده ای. (اسرا 83 ) آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3) غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59) پس کجا می روی؟ (تکویر 26) پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50) چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6 ) مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم 48) من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60 ) من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می دهم (قریش 3 ) برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگه با هم باشیم (فجر 28-29 ) تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54 )


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



عــادت کـردیـم
نوشته شده در یک شنبه 25 ارديبهشت 1393
بازدید : 872
نویسنده : حسن عباسی

 مـا عــادت کـردیـم

مـا عــادت کـردیـم وقـتـی تـوی خــونـه فــیـلم مـی بـیـنـیم ، تمام که شد و بـه تـیتـراژ رسـید دسـتـگاه رو خـامــوش مــی کـنـیـم یـا اگــه تـوی ســیـنما بـاشــیم ســالـن رو تــرک مـی کــنـیم .

مـا تـوی زنــدگـیـمون هـم هـیـچ وقــت کــســانی کــه زحــمـت هـای اصــلـی رو بــرای مــا می کشن نـمی بـیـنیم ، ما فـــقـط کــســانـی رو دوســت داریـم بـبـینـیم کــه بــرامـون نـقـش بــازی مـی کـنن ...


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



تولد انسان
نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1393
بازدید : 1273
نویسنده : حسن عباسی

 

تولد انسان روشن شدن کبریتی است

و مرگش خاموشی آن!

بنگر در این فاصله چه کردی؟

گرما بخشیدی...!؟

یا سوزاندی...؟!!


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1393
بازدید : 1243
نویسنده : حسن عباسی

چه انتظاری از من داری ؟

روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟

ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم

دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟

ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود

به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او  را هم نخواستم ، چون زیبا نبود

ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم

دوستش کنجاوانه پرسید : چرا ؟

ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم!!

هیچ کس کامل نیست


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



یک لحظه تفکر!
نوشته شده در یک شنبه 21 ارديبهشت 1393
بازدید : 1118
نویسنده : حسن عباسی

زن و مرد جوان

زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب‌کشی کردند.

روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه‌اش درحال آویزان کردن رخت‌های شسته است و گفت: لباس‌ها چندان تمیز نیست ، انگار نمی‌داند چطور لباس بشوید ، احتمالا باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد.

همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.

هربار که زن همسایه لباس‌های شسته‌اش را برای خشک شدن آویزان می‌کرد ، زن جوان همان حرف را تکرار می‌کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد ، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: "یاد گرفته چطور لباس بشوید ، مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده."

مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم!


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



وقتی
نوشته شده در یک شنبه 21 ارديبهشت 1393
بازدید : 1384
نویسنده : حسن عباسی

وقتی

وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست

وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره

وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته

وقتی تو زندگیت ،  زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری

وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده

وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی

وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می  یاد ، حتماً داری امتحان پس می دی

وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی   بهت بده

وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه

وقتی دلت تنگ می شه ،  حتماً  وقتشه با خدای خودت تنها باشی


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



همیشه بخند
نوشته شده در جمعه 19 ارديبهشت 1393
بازدید : 1060
نویسنده : حسن عباسی

همیشه شاد باش و بخند

هیچ چیز در دنیاارزش ناراحت شدن را ندارد، اگر باور نداری این مطلب را بخوان.

چرا ناراحتی؟ ممکن است هرروز فقط با دو حالت رو به رو شوی وقتی که حالت خوب است یا  وقتی که مریض هستی.

اگر حالت خوب باشد که موردی برای ناراحتی وجود ندارد، اما وقتی مریض هستی، باز هم با دو حالت روبرو می شوی : حالت اول وقتی است که در حال خوب شدن هستی و حالت دوم وقتی است که داری از دنیا میری !

اگر حالت رو به بهبودی است که موردی برای ناراحتی وجود ندارد ، اما اگر در حال مردن هستی، باز هم با دو حالت روبرو می شوی یا به بهشت میروی یا به جهنم !

اگر به بهشت بروی که موردی برای ناراحتی وجود ندارد اما اگر به جهنم بروی ، آنجا دوستان زیادی در انتظارت هستند که حتی وقت نمی کنی برای آنها دست تکان بدهی !

پس همیشه شاد باش و بخند

هرگز برای غروب کردن خورشید گریه نکن زیرا آن وقت، اشک هایت به تو مجال نمیدهند تا زیبایی های ستاره را ببینی.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



همیشه به خاطر داشته باشید:
نوشته شده در جمعه 19 ارديبهشت 1393
بازدید : 1076
نویسنده : حسن عباسی

خدا پشت پنجره ایستاده

گذشته شما هرچی که باشه، هرکاری که کرده باشید.. هرکاری که شیطان دایم اون رو به رختون میکشه ( دروغ، تقلب، ترس، عادتهای بد، نفرت، عصبانیت، تلخی و...) هرچی که هست... باید بدونید که خدا کنار پنجره ایستاه بوده و همه چیز رو دیده.

همه زندگیتون ، همه کاراتون رو دیده.

اون میخواد که شما بدونید که دوستتون داره و شما رو بخشیده... فقط میخواد ببینه تا کی به شیطان اجازه میدید به خاطر این کارا شما رو در خدمت بگیره!

بهترین چیز درباره خدا اینه که هر وقت ازش طلب بخشایش میکنید نه تنها میبخشه بلکه فراموش هم میکنه.

همیشه به خاطر داشته باشید:
 
*خدا پشت پنجره ایستاده*


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , ,



هرگز فکر نکنید
نوشته شده در جمعه 19 ارديبهشت 1393
بازدید : 820
نویسنده : حسن عباسی

هرگز فکر نکنید

عتیقه‌فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه در آن آب می‌خورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد. لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت: چند می‌خری؟ گفت: یک درهم.

رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.

عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه‌اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی. رعیت گفت: قربان من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته‌ام. کاسه فروشی نیست.

هرگز فکر نکنید دیگران احمقند


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



داستان کوتاه : تلاافی مرد از زنش
نوشته شده در جمعه 19 ارديبهشت 1393
بازدید : 1058
نویسنده : حسن عباسی

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.

ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….

وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش

باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن می‌سوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک  بزن … نمک …

زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟

شوهر به آرامی گفت : فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه بلائی سر من میاری!


:: موضوعات مرتبط: جوانان , زندگی مشترک , ,



تعداد صفحات : 16